چکره. [ چ َ رَ / رِ ] ( اِ ) قطره و ریزه های آب که وقت ریختن آب از جایی ، آنهابر اطراف و جوانب بجهند و آن را به عربی «رشحه » خوانند. ( برهان ). قطره ریزه را گویند که از ریختن آب بجهد و آن را به تازی رشحه خوانند. ( جهانگیری ). قطره ریزه که از آب جهد و آن را به عربی رشحه گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از رشیدی ). قطره و رشحه یعنی ترشح آب و جز آن بر اطراف و جوانب. ( ناظم الاطباء ). به معنی رشحه یعنی آبی که قطره قطره بچکد. ( غیاث ). مرادف چکله. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از رشیدی ). در این ایام بین العوام به چکه معروف است. ( انجمن آرا ). ( آنندراج ). پِشینگ ( در اصطلاح اهالی خراسان ) : هفت دریا اندر او یک قطره ای جمله هستی ز موجش چکره ای.
مولوی ( از انجمن آرا ).
و رجوع به چکله و چکه شود. || مطلق آنچه از چیزی بچکد.( برهان ). و رجوع به چکله شود. || حباب و کف آب و جز آن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - قطر. آب رشحه . ۲ - حباب کف آب . قطره و ریزه های آب که وقت ریختن آب از جایی آنها بر اطراف و جوانب بجهند و و آن را به عربی رشحه خوانند . به معنی رشحه یعنی آبیکه قطره قطره بچکد .
فرهنگ معین
(چَ کَ رِ ) (اِ. ) = چکله : ۱ - قطرة آب ، رشحه . ۲ - حباب ، کف آب .
فرهنگ عمید
=چکه٢: هفت دریا اندرو یک قطره ای / جمله هستی ها ز موجش چکره ای (مولوی: ۷۴۸ ).
گویش مازنی
/chakere/ فاصله ی بین زانو تا انتهای ران - فاصله ی زانو و مچ پا