ز بیم چکاچک که آمد ز تیر
کفن گشت در زیر جوشن حریر.
نظامی.
و رجوع به چخاچخ وچقاچاق و چقاچق و چکاچاک شود. || صدای برهم خوردن دندان را نیز گویند. ( برهان ). آواز برهم خوردن دندان باشد. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). صدای برهم خوردن دندانها. ( ناظم الاطباء ). چکچک و صدای برهم خوردن دندانها از سرمای سخت یا از ترس و جز اینها. و رجوع به چکچک شود. || آواز زدن کاج و سیلی. آوازسیلی و لطمه و کاج پیاپی. صدای چک و تودهنی پی در پی : به سخا و بزرگواری خویش
ببر از یال من چکاچک کاج.
سوزنی.
چکاچک. [ چ ُ چ ُ ] ( اِ مرکب ) سخنی و خبری را گویند که در افواه افتد. ( برهان ). خبری را گویند که در افواه افتد. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). سخن که در افواه افتد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چک چک و پچ پچ. سخنی وخبری که در افواه افتد. ( ناظم الاطباء ) :
چکاچک شد این راز اندر میان
که گردیده بد شاه با رومیان.
زجاجی ( از جهانگیری ).
رجوع به چک چک شود.