چوکی

لغت نامه دهخدا

چوکی. ( هندی ، اِ ) نشیمنگاه مرتفع و سکو و کرسی است. قراول خانه. محلی که در آن گمرک را جمع کنند. ( ناظم الاطباء ).
- چوکی گماشته ؛ رئیس گمرک جزء. || محافظ و پاسبان. ( ناظم الاطباء ).

چوکی. ( اِخ ) شهری که نادرشاه مابین ابیورد و کلات بنا کرد و علت بناکردن آن در این محل آن بود که نادرشاه در اینجا متولد شده بود. بعد از نادر این شهر خراب شد. این شهر شبیه شهر شاه جهان آباد هندوستان ولی از آن کوچکتر بود و نهری از وسط بازار بزرگ آن جاری بود. ابتدا این شهر موسوم و معروف به جولودگاه بود ولی خالی از سکنه بود. چون نادر نمیخواست بزور و عنف کسی را به آنجا ببرد و سکنی دهد، پس از آنکه خوارزم را فتح کرد و اسیران بسیار از آنجا آورد در شهر مولودگاه مسکن داد. از آن وقت این شهر موسوم به چوک آباد شد یعنی شهر پرجمعیت. ( مرآت البلدان ج 4 صص 288-289 ). رجوع به چوک آباد شود.

فرهنگ فارسی

شهری که نادر شاه ما بین ابیورد و کلات بنا کرد و علت بنا کردن آن در این محل آن بود که نادرشاه در اینجا متولد شده بود ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس