پیش باز آمدند و چوک زدند
چوک چون اشتران لوک زدند.
پوربهای جامی ( از آنندراج ).
برانم از عقب کوچ کرده خود لوک زند جمازه سعیم به خیمه گاهش چوک.
جامی ( از فرهنگ سروری ).
مردمی کو مرا تموک زندپیش او دل بلا به چوک زند.
لطیفی ( از فرهنگ خطی ).
و گاهی بحذف واو نیز آمده است. ( فرهنگ سروری ). و چک مخفف آنست. ( فرهنگ نظام ) : چو آنجا رسی زن در آن آب چک
که گردد نمک از گذارش سبک.
جامی ( از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ).
فروخفتن شتر و جز آن. استناخه. ( یادداشت مؤلف ).