چوچوله


معنی انگلیسی:
clitoris

لغت نامه دهخدا

چوچوله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) اندام کوچکی که نعوظ میکند و در قسمت جلو شرم زن قرار گرفته است. این اندام در زن و سایر پستانداران ماده به یک وضع و شکل جایگزین شده و از دو جسم غاردار غیر اسفنجی تشکیل شده است که بجا و مانند شرم مرد است. از نظر جنین شناسی در هفته هفتم برآمدگی تناسلی دراز و استوانه ای میشود. در قاعده آن مجرای ادرار وسینوس اوروژنیتال از خارج بسته میشود. اما در زن برآمدگی تکمه مانند تناسلی به چوچوله بدل میشود و سینوس اوروژنیتال بازمیماند و تشکیل دهلیز را میدهد. این عنصر مرکز احساسات شهوانی است. رجوع به چچله شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گوشتی مانند زبان در فرج زنان .
اندام کوچکی که نعوظ میکند و در قسمت جلو شرم زن قرار گرفته است ٠

فرهنگ معین

(لِ ) (اِ. ) زایده ای که در مهبل پستانداران ماده وجوددارد و ازنظر تحریک - پذیری و چگونگی جریان خون درآن مشابه آلت تناسلی نر است .

مترادف ها

clitoris (اسم)
خروسک، چوچوله

پیشنهاد کاربران

boy in the boat; little man in the boat noun
the clitoris US, 1916
• [T]hose who felt that the ladies should have big bursts but could
have them only in that highly localized surface nodule known in the
...
[مشاهده متن کامل]

trade as the vestigial phallus, or button, or boy in the boat. — Bernard
Wolfe, The Magic of Their Singing, p. 93, 1961
• I suppose I should describe the moans she moaned, the way her hot
body moved into me and trembled when I touched the little man in
the rowboat[. ] — Leo Rosten, Silky!, p. 180, 1979
• Don’t be afraid to spread her open with your fingers. Pull back on
her mons to expose the little man in the boat. — Diana Cage, Box Lunch,
p. 79, 2004

دریا . کنایه از شرمگاه زنان. ( از آنندراج ) :
عشق می آرد دل افسرده ما را به شور
مطرب ار طوفان بود دریای لنگردار را.
صائب.
گوهر خود را چو آوردی سلامت برکنار
کشتی تن را به این دریای بی لنگر گذار.
...
[مشاهده متن کامل]

صائب ( از آنندراج ) .
کتلها درو چون سرین زنان
که دریا بود از نشیبش عیان.
اشرف ( از آنندراج ) .

بیظر. [ ب َ ظَ ] ( ع اِ ) تلاق. ( ناظم الاطباء ) . بظارة. بظر. تلاق. چوچوله. دلاغ. ( یادداشت مؤلف ) . || دشنام است مر داه را. ( ناظم الاطباء ) . دشنامی است داهان ( یعنی کنیزکان ) را. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به بظارة شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( بظارة ) بظارة. [ ب َ / ب ُ رَ ] ( ع اِ ) تِلاق. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . کناره فرج. ( مهذب الاسماء ) . بظر. بیظر. چوچوله. دلاغ. || آنچه را که خافضه از زن قطع میکند. ( ناظم الاطباء ) . آنچه که ختانه بگذارد از زن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بلندی میان لب بالا که اندکی دراز شود و آن مرد را ابظر خوانند. ( آنندراج ) . تندی میان لب پایین. ( ناظم الاطباء ) . تندی میان لب بالایین. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . بلندی میان لب فرودین. ( مهذب الاسماء ) . || سر پستان گوسپند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . || بظارة الشاة؛ تندی کناره فرج گوسپند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) .

فنج ( اِ ) گوشت زاید در فرج زن. ( یادداشت مؤلف ) . بَظر. چوچوله. قرن ، و آن عیبی است. ( یادداشت دیگر ) . || ( ص ) زشت و قبیح. ( برهان ) . || بزرگ کلان. در این معنی ازکلمه سنسکریت �پنج � به معنی وسیع و بزرگ گرفته شده است. ( فرهنگ فارسی معین ) .
devil’s doorbell ( n. )
( US ) the clitoris
joy button ( n. ) ( also joy buzzer ) [note button n. 1 ( 1c ) ]
( US ) the clitoris
love button ( n. )
( orig. US ) the clitoris
penis femininis
boy in the boat
خچورسغد. [ خ ُ س َ ] ( اِخ ) نام جایی است دشوار از ملک آذربایجان که تنگناها دارد و راهش صعب المرور است . ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . رجوع به خچور در این لغت نامه شود. ایروان کنونی . || ( اِ مرکب ) کنایه از اندام نهانی زنانست . ( از آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

چه خاری از قلم برگ گل نو
خچورسغدکی گردد قلمرو.
از محسن تاثیر در تعریف این عضو ( از آنندراج ) .

در فارسی - چوچول - خروسک - ماسماسک
و در زبان لکی - بِلیکه - به لی که
بلوچ . [ ب ُ ] ( اِ ) علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. ( برهان ) . || تاج خروس ، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. ( برهان ) . || پارچه ٔ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است . ( برهان ) . تلاق و بظر. ( ناظم الاطباء ) . چوچوله :
...
[مشاهده متن کامل]

تا. . . لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه . . . او به سیم پای نسپرم .
سوزنی .

در زبان محلی بلیکه میگن.
پارچه ٔ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است. ( برهان ) . تلاق و بظر. ( ناظم الاطباء ) . چوچوله :
تا. . . لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه. . . او به سیم پای نسپرم.
سوزنی.
بنظر/بظر. [ ب ُ ظَ ] ( ع اِ ) تلاق و تندی میان دو لب فرج زن. ( ناظم الاطباء ) . فنج. قرن. چوچوله. تندی میان دو لب فرج زن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس