چوچه

لغت نامه دهخدا

چوچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) بمعنی چوبه است. ( از جهانگیری ). چوبی باشد که بدان خمیر نان را تنک سازند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به چوبه شود. تیرک دیرک. || جوزه و چوزه. || قو. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بمعنی چوبه است ٠ چوبی باشد که بدان خمیر نان را تنک سازند ٠

گویش مازنی

/choo che/ پستان

پیشنهاد کاربران

ملاقه یاکف گیر رابه زبان کرمانجی خراسان بزرگ
چِوچِه یا کفچه میگویند. .
در ترکی به نان سنتی گرد و تپل می گویند که در تنور می پزند و رویش را روغن مالی و تخم مرغ و کنجد و یا گردو هم می زنند.
به نان بربری هم می گویند
به کلیه بیسکویت ها هم عامیانه چوچه می گویند.
چوچه لغت اصیل گیلکی بوده و به معنی پستان است
چِوْچِه=ملاقه بزرگی که مثل سبد از ترکه بافته شده و آشپز از آن برای برداشتن گوشت ودیگر مخلفات در آبگوشت و در کشیدن برنج هم وسیله مفیدی است بعضی آشپز ها اشتباها به آن چولی هم میگویند
چوچه=بچه گربه سانان را مثل شیر و سگ و ببر و پلنگ میگویند واژه پهلوی است که در خراسان با یک حرف تغییر یا بجای کره بچه گربه سانان را کتره میگویند یا بجای جوجه چوچه میگویند هردو مورد هنوز کاربرد دارد. حتی
...
[مشاهده متن کامل]
بیسواد ترین فرد باشتباه کُترِه را کُرِه و چوچه را جوجه نخوانده است و این هم برکت فرهنگ غنی خراسان است

اگر چ اول را با ضمه و چ دوم را با فتحه بخوانیم به معنی جوجه هر مرعی است مثل چوچه گنجشک
اگر چ اول را اندکی بیشتر با ضمه بکشیم و چ دوم را با فتحه مکسر بخوانیم به معنی آلت تناسلی اطفال پسر بکار می رود.

بپرس