چوشیدن. [ دَ ] ( مص ) مکیدن. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ). مکیدن و امتصاص نمودن. ( ناظم الاطباء ). در سنسکریت چوش بمعنی مکیدنست که در اردو چوسنا شده است. ( فرهنگ نظام ). مزیدن. میکیدن. چنانکه حجام شاخ را. ( یادداشت مؤلف ). در افغانستان امروز هم بجای مکیدن چوشیدن گویند: الملحان ؛ آنکه پستان شتر بچوشد تا آواز دوشیدن نشنوند. ضغیل ؛ بانگ چوشیدن حجام شیشه را. ( مهذب الاسماء ). رجوع به چوشدن و مکیدن شود.