چوروک

لغت نامه دهخدا

چوروک. ( اِ ) چروک. در تداول عوام ، چین و شکن و فرورفتگی به درازا در چیزی. چنانکه در جامه یا پوست و مانند آن. چین. شکن. نورد. چین از پی چین. شکنج آژنگ. ونج. کیس. ( یادداشت مؤلف ). غالباً چین و چروک با هم بکار رود.
- چوروک افتادن ( در تداول عامه ) ؛ چین و شکن پیدا کردن چیزی چون پارچه و پوست رخسار و مانند آن ، چین از پی چین پیدا آمدن چیزی را. کیس برداشتن.
- چوروک خوردن ( در تداول عامه ) ؛ چین برداشتن. ترنجیده شدن. در ترنجیدن. چین خوردن. تکمش. نورد پیدا کردن. ( یادداشت مؤلف ).
- چوروک دادن ( در تداول عامه ) ؛ چین انداختن بپارچه و نظایر آن را گویند. چین دادن. چین و شکن دادن.

فرهنگ فارسی

در تداول عامه چین و شکن و فرو رفتگی به درازا در چیزی ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس