چوبنه

لغت نامه دهخدا

چوبنه. [ ب ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مخفف چوبینه است و آن مرغی باشد صحرائی شبیه به مرغ خانگی و آن را کار وانک خوانند و خروس آنرا بعربی کروان گویند هوبره و بوتیمار. ( ناظم الاطباء ). || وردنه چوبی که بدان خمیر پهن کنند. || تیر. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به چوبین و چوبینک و چوبینه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - ساخته از چوب چوبی : افزار جوبین . ۲ - رو پاکی سرخ رنگ که بر سر بندند ۳ - مرغی است صحرایی کاروانک .
مخفف چوبینه است . یا چوبنه و آن مرغی باشد صحرائی شبیه به مرغ خانگی و آنرا کار وانک خوانند و خروس آنرا بعربی کروان گویند .

فرهنگ عمید

=چوبینه

پیشنهاد کاربران

بپرس