چوب کاری

/CubkAri/

مترادف چوب کاری: شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن

معنی انگلیسی:
dressing-down, whipping, joinery, [rare.] beating

لغت نامه دهخدا

چوبکاری. ( حامص مرکب ) کسی را با چوب زدن. ( فرهنگ نظام ). سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن. ( ناظم الاطباء ). زدن با چوب. ( یادداشت مؤلف ). عمل چوبکاری کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از سخت گفتن و نکوهیدن :
کی ز صندل به شود درد سرم
ناصحا این چوبکاری واگذار.
صائب ( از آنندراج ).
بچوب رمزی از صنعت نگاری
زبان صنعتش در چوبکاری.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
|| بمجاز،کسی را شرمنده کردن. فلان تعریف احسان مرا کرد گفتم مرا چوبکاری میکنی. ( فرهنگ نظام ). شرمسار کردن با انعام و اکرام. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

کسی راباچوب کتک دن، کنایه ازسرزنش وشرمساری
عمل چوبکاری کردن
کسی را با چوب زدن . سیاست و تنبیه بواسطه چرب زدن . زدن با چوب . یا کنایه از سخت گفتن و نکوهیدن .

فرهنگ عمید

۱. کسی را با چوب زدن، کتک زدن کسی با چوب.
۲. [عامیانه، مجاز] شرمسار ساختن با محبت بیش از حد.
۳. شغل چوب کار، نجاری.

مترادف ها

scolding (اسم)
سرزنش، چوبکاری

پیشنهاد کاربران

بپرس