چوب بست

/Cubbast/

مترادف چوب بست: تله بست، داربست، باردو

معنی انگلیسی:
scaffold, frame-work, lattice, staging, trestle, timber, scaffolding

لغت نامه دهخدا

چوب بست. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) چوبهایی که با هم بسته بنایان بر آن بنشینند و تعمیر و کاه گل کنند. ( آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ). داربست. خو. چوبهایی که عمودی و افقی بهم متصل سازند و درکنار دیوار نصب کنند و کارگران و بنایان بر روی آن کار کنند. چوب بندی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نخواهد بطاق دل او نشست
که از زهد خشکش کند چوب بست.
وحید ( از آنندراج ).
- چوب بست کردن ؛ چوب بست ساختن. خر پشته ساختن. ایجاد داربست کردن.
|| چوبهای بهم وصل شده عمارت پیش از آنکه روی آنها ساخته شود. ( فرهنگ نظام ). خرپشته. خرپا. || چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند.

چوب بست. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. در 14 هزارگزی جنوب بابل.165 تن سکنه دارد. از رودخانه سجادرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج ، پنبه ، نیشکر، غلات ، کنف است. صیفی کاری در آنجا رواج دارد. مردمش بکشاورزی اشتغال دارند.راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چوبهایی که عمودی و افقی بهم متصل سازند و در کنار دیوار نصب کنند و عمله و بنا بر روی آن کار کنند چوب بندی. ۲ - چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند .
دهیست از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل ٠

فرهنگ معین

(بَ ) (اِمر. ) مجموعة قطعات چوبی یا آهنی که عمودی و افقی به هم متصل سازند و در کنار دیوار نصب کنند و عمله و بنا روی آن کار کنند، داربست .

فرهنگ عمید

۱. چوب هایی که در کنار دیوار یا درون عمارت به شکل افقی و عمودی به هم وصل کنند که کارگران ساختمانی روی آن بایستند و کار کنند.
۲. چوب هایی که زیر درخت انگور برپا کرده و شاخه های تاک را روی آن می خوابانند، داربست، تله بست.

گویش مازنی

/coob bast/ از توابع دهستان گنج افروز شهرستان بابل

مترادف ها

framework (اسم)
استخوان بندی، بدنه، کالبد، چارچوب، چهارچوبه، چوب بست

scaffold (اسم)
خاده، چوب بست، دار، داربست، تخته بندی، سکوب یا چهار چوب

staging (اسم)
نمایش، اسکلت، چوب بست، رانندگی کالسکه، برصحنه اوری

scaffolding (اسم)
چوب بست، داربست، سکوب بندی، چوب بست سازی

پیشنهاد کاربران

بپرس