نخواهد بطاق دل او نشست
که از زهد خشکش کند چوب بست.
وحید ( از آنندراج ).
- چوب بست کردن ؛ چوب بست ساختن. خر پشته ساختن. ایجاد داربست کردن.|| چوبهای بهم وصل شده عمارت پیش از آنکه روی آنها ساخته شود. ( فرهنگ نظام ). خرپشته. خرپا. || چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند.
چوب بست. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. در 14 هزارگزی جنوب بابل.165 تن سکنه دارد. از رودخانه سجادرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج ، پنبه ، نیشکر، غلات ، کنف است. صیفی کاری در آنجا رواج دارد. مردمش بکشاورزی اشتغال دارند.راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).