چوان
لغت نامه دهخدا
چوان. [ چ ُ آ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سرجوا بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 14 هزارگزی شمال باختر مراغه و 16/5 هزارگزی شمال خاوری شوسه مراغه و دهخوارقان در دره واقع است. معتدل است و 862 تن سکنه دارد. از رودخانه چارطاق آبیاری میشود. محصولاتش غلات و نخود است. مردمش بزراعت و صنایع دستی از قبیل جاجیم بافی اشتغال دارند. راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
چوان. [ چ ُ آ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 815 هزارگزی خاور مراغه به میانه واقع است. کوهستانی است و هوایش معتدل و سالم است. 362 تن سکنه دارد. از چشمه سارها مشروب میشود. محصولاتش غلات و توتون و نخود است. مردمش بزراعت و صنایع دستی از قبیل کرباس بافی اشتغال دارند.راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
چوان. [ چ ُ آ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مهران رودبخش بستان آباد شهرستان تبریز که در 12 هزارگزی جنوب خاوری تبریز و 3 هزارگزی شوسه تبریز به تهران واقعاست. جلگه و ییلاقی و سردسیر است. 508 تن سکنه دارد.از چشمه و آب کوه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبوبات و بادام است. مردمش بزراعت و گله داری اشتغال دارند.راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید