چهره شدن

لغت نامه دهخدا

چهره شدن. [ چ ِ رَ / رِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مقابل شدن. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). روبرو شدن. مواجه شدن. روبارو شدن. رودررو قرار گرفتن :
با آینه چهره میتوان شد
گرروی تو در میان نباشد.
غنی ( از آنندراج ).
|| حریف شدن. ( غیاث اللغات ). کنایه از حریف و روکش باشد. ( آنندراج ). || روبرو شدن حریف. ( از فرهنگ نظام ). کنایه از برخاستن به منازعت باشد. ( برهان ). به جنگ برخاستن. ( یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح قماربازان ، بردن است پس از باخت بسیار. بردن در قمار یا باخته را بردن. ( و در این معنی چهره شاید صورتی از چیره باشد ). ( از یادداشت مؤلف ). در زمان ما بازی کن پاک باخته و دیگر بار بازپس برده را گویند.

فرهنگ فارسی

مقابل شدن . روبرو شدن . مواجه شدن . روبارو شدن . یا حریف شدن . یا در اصطلاح قمار بازان بردن است پس از باخت بسیار .

پیشنهاد کاربران

چهره شدن : [عامیانه، اصطلاح] مورد توجه قرار گرفتن، گل کردن.

بپرس