چهراباد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چهر" می نویسد : ( ( در پهلوی چهرگ ( = چهره ) در معنی طبیعت نیز بکار می رود ؛ چهریگ čihrīg ، در آن به معنی طبیعی است . ) ) بنا بر این نظر یه، چهر آباد در معنی بنیادین" جایی که طبیعتی آباد دارد" .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چهر" می نویسد : ( ( در پهلوی چهرگ ( = چهره ) در معنی طبیعت نیز بکار می رود ؛ چهریگ čihrīg ، در آن به معنی طبیعی است . ) ) بنا بر این نظر یه چهر آباد در معنی بنیادین" جایی که طبیعتی آباد دارد" .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )