چهر برافروختن. [ چ ِ ب َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) روی رخشان کردن. نورانی کردن روی. تابناک کردن. متلألأ کردن : که چون بامدادان چراغ سپهر جمال جهان را برافروخت چهر.
نظامی.
|| سرخ شدن چهره. گلگون شدن. گل بر چهره شکفاندن. گل انداختن چهره. || مجازاً خشمگین و غضبناک شدن.
فرهنگ فارسی
روی رخشان کردن . نورانی کردن روی . تابناک کردن . متلالا کردن . یا سرخ شدن چهره .