چهر اراستن

لغت نامه دهخدا

( چهر آراستن ) چهر آراستن. [ چ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) آرایش کردن صورت. زیب و زینت کردن رخسار. خوش منظر ساختن صورت. به چهره آذین بستن.
- آرایش ِ چهر ؛ آرایش چهره. زیب و زینت ِ رخسار. آراستگی منظر و چهره :
بر آرایش چهر با فر و زیب
نباید که گیرندت اندر فریب.
فردوسی.
- زمین را به چهر آراستن خورشید ؛ آن را روشن و نورانی کردن :
چو از چرخ گردنده بفروخت مهر
بیاراست روی زمین را به چهر.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

( چهر آراستن ) بچهره آذین بستن . آرایش کردن صورت . زیب و زینت کرد رخسار .

پیشنهاد کاربران

بپرس