چهارگامه

لغت نامه دهخدا

چهارگامه. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) تیز. تند. سریع. به چهارنعل. به چهارتک ( در تاختن اسب ). || توسعاً اسب راهوار و تیزرو را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). اسب تیزرفتار. ( فرهنگ نظام ).
- چهارگامه ران ؛ که تند و سریع راند. که به تگ راند. که به چهارنعل راند. ( یادداشت مؤلف ).
- || اسب چهارتکه ران. و آن نوعی از رفتار اسب است ، چون بخواهند که اسب را بدوانند، اول گام با مرغا برانند سپس چهارتکه رانند و بعد از آن بدوانند و این رفتار سوم را چهارتکه و چهارگامه بدان سبب میخوانند که در این رفتار اسب هر چهارپای را یک باره برمیدارد ( از مؤید الفضلا ). رجوع به چهارگامه شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) اسب تند رو اسب راهوار چارگامه .

فرهنگ معین

( ~. مِ ) (اِمر. ) اسب تندرو، اسب رهوار.

فرهنگ عمید

اسب تندرو، اسب راهوار.

پیشنهاد کاربران

بپرس