چهارچوب

/CAhAr~ub/

مترادف چهارچوب: چارچوب، قاب، کادر

معنی انگلیسی:
frame

لغت نامه دهخدا

چهارچوب. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب )قطعاتی از چوب که بیش از 3 و کمتر از پنج باشد. چهار قطعه چوب که معمولاً تراشیده شده و به زوایای قائمه بهم متصل شده باشد و چهار جانب چیزی را فراگیرد.
- چهارچوب در ؛ قطعات چوب چهارگانه اطراف در که دو به دو موازی و مساوی است و شکل مستطیلی سازد و دو لنگه در ( در درهای دولتی ) و در یک لتی داخل آن حرکت کند و باز و بسته شود. حاشیه چوبین در. دریواس. رجوع به چارچوب شود.
- در چهارچوب چیزی گفتگو کردن ؛ در محدوده آن سخن گفتن و گفتگو کردن درباره چیزی آن سان که از حدود آن تجاوز نکند، مانند در چهارچوب قانون صحبت میکنیم ، در چهارچوب قانون بایستی قضاوت کرد. در چهارچوب علم گفتگو باید کرد.
- در چهارچوب قرار دادن و در چهارچوب افکندن ؛ مجازاً به معنی محدود کردن و برای چیزی حد و حدودی قرار دادن است.

چهارچوب. [ چ َ / چ ِ ]( اِ مرکب ) از اصطلاحات علم آمار، اساس آمارگیری نمونه ای را اصطلاحاً چهارچوب گویند. و آن عبارت است از: فهرست مجموعه واحدهای جامعه مورد مطالعه که از آن به تعداد معینی نمونه انتخاب میشود. در طرح و اجرای هر آمارگیری لازم است که قبلاً اطلاعاتی از جامعه مورد مطالعه و بعضی از مشخصات جامعه آماری در دست باشد، تا به عنوان چهارچوب در طرح آمارگیری آن جامعه استفاده شود. این اطلاعات را ممکن است از آمارگیری های قبلی که درباره موضوع مورد مطالعه انجام گرفته و یا از منابع دیگر مثلاً اطلاعاتی که در ادارات و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت موجوداست به دست آورد. این اطلاعات را معمولاً از آخرین سرشماری یا آمارگیری به دست می آورند و این اطلاعات هرچه تازه تر و دقیق تر باشد از آمارگیری نتیجه بهتری گرفته میشود. زیرا اگر زمان تهیه چهارچوب خیلی دیرتر از زمان آمارگیری باشد ممکن است تغییرات کلی در وضع واحدهای نمونه حاصل شده باشد و آمارگیری بی ارزش شده باشد، و تورش تولید کند. ( روشهای مقدماتی آماری 33 ).

فرهنگ فارسی

چهارچوبه، چهارتکه، تراشیده متصل بهم درچهارسو
( اسم ) چهار قطعه چوب تراشیده و متصل بهم که در چهار جانب چیزی قرار دهند ( مانند چهار چوب در ) چهار چوبه .
از اصطلاحات علم آمار

فرهنگ عمید

چهار تکه چوب تراشیده شدۀ متصل به هم که در چهار طرف چیزی قرار می دهند: چهار چوب در.

واژه نامه بختیاریکا

جیوه
چار چو

مترادف ها

frame (اسم)
ساختمان، بدن، تنه، قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری

cratch (اسم)
اغل، اخور یا علفدان، چهارچوب

doorpost (اسم)
در، چهارچوب، باهو

doorjamb (اسم)
در، چهارچوب، باهو

window frame (اسم)
چهارچوب

پیشنهاد کاربران

شاسی
حیطه
مثال : چهارچوب

در چهارچوب مدرسه : فقط مربوط به مدرسه، یعنی هر چیزی که به مدرسه ارتباط داشته باشد
اسکلت
قاب

بپرس