چهارچشمه

لغت نامه دهخدا

چهارچشمه. [ چ َ چ َ م ِ ] ( اِخ ) مزرعه ای است از تویسرکان جدیدالبناءاز متعلقات کاوکران. آب در آنجا کم است. از شکاف کمری بقدر یک لوله آفتابه آب جاری بوده است و این آب از چهار سوراخ بیرون می آمده بنابراین استخری بستند ونام او را چهارچشمه گذاشتند. در زیر استخر چهار جریب باغ بعمل آورده اند. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 298 ).

چهارچشمه. [ چ َچ َ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. 1637 تن سکنه دارد. از قنات و چاه آبیاری میشود، محصولش غلات ، لبنیات ، پنبه و چغندر است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان میباشد. دبستان دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

چهارچشمه. [چ َ چ َ م ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تبادگان بخش حومه شهرستان مشهد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).، ( چه__ارچشمه ) چه__ارچشمه. [ چ َ چ َ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. 170 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان از قبیل قالی بافی میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچکیست از دهستان تبادگان بخش حوم. مشهد .

پیشنهاد کاربران

بپرس