چهارمیخ کردن. [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) استوار کردن و بستن با چهارمیخ. چهارمیخه کردن. || به چهارمیخ کشیدن. بند کردن : ببر طناب هوس پیش از آنکه ایامت چهار میخ کند زیر خیمه خضرا.
خاقانی.
|| لواطه کردن. ( فرهنگ خطی ). رجوع به چارمیخ کردن شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عمل چهار میخ را انجام دادن . استوار کردن و بستن با چهار میخ . چهار میخه کردن . یا بچهار میخ کشیدن . بند کردن .