چهارموجه

لغت نامه دهخدا

چهارموجه. [ چ َ / چ ِ م َ / مُو ج َ / ج ِ ] ( اِ مرکب ) گرداب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به چارموجه شود.
- چهارموجه شدن دریا ؛ طوفانی شدن دریا. برانگیخته شدن آب دریا. به تلاطم افتادن دریا. از هر سوی خیزآبها برخاستن. از هر جانب کوهه های آب بر هم غلطیدن.

پیشنهاد کاربران