چهارمغز

لغت نامه دهخدا

چهارمغز. [ چ َ /چ ِ م َ ] ( اِ مرکب ) گردکان. جوز. گوز. گردو. رجوع به گردو شود. || مغز پسته و بادام و فندق و گردو یا تخمه. عَفز؛ چهارمغز که خورده شود. عَفاز؛ چهارمغز مأکول. ( منتهی الارب ). رجوع به چارمغز شود.

فرهنگ فارسی

گردکان . جوز. گوز . گردو . یا پسته بادام فندق تخمه .

فرهنگ عمید

مغز گردو، فندق، بادام، و پسته.

پیشنهاد کاربران

ثمر درخت چهار مغز که مغز آن مانند بادام خورده میشود و از آن روغن هم میگیرند. هر دانه چهار مغز یک پوست سبز و یک پوست سخت چوبی دارد. پوسته چوبی آن دو کفه است و در میان آن چهار مغز قرار دارد به این خاطر چهار مغز گویند. گردو ، چار ماغ و چهار ماغ هم گفته شده. در خراسان قدیم یا افغانستان امروز چهار مغز گویند. از پوست سبز آن برای پاک کردن دندان استفاده میکنند.
...
[مشاهده متن کامل]

چهار مغز انواع مختلف دارد که چهار مغز کاغذی با پوست چوبی نرم بهترین نوع آن میباشد که در نجراب به وفرت پیدا میشود. چهار مغز کورک که پوست چوبی ضخیم دارد مغز کوچک داشته و کور میباشد بدین ملحوظ به آن کورک گویند. بچه ها از نوع چهار مغزیکه پوست آن سخت باشد برای جنگاندن چهار مغز استفاده میکنند که به آن چهار مغز ساعتعلی گویند که میتواند چهار مغز های دیگر را بشکند. در فصل چیدن میوه چهار مغز وقتی چهار مغز چینی تمام شد اطفال دو باره به جستجوی چهار مغز میپردازند که به آن چهار مغز لاشی گویند. سانقه چهار مغز بزرگ و یا چهار مغز بسیار سخت را گویند که در چهار مغز بازی از آن استفاده میگردد.

بپرس