چهارضرب زدن

لغت نامه دهخدا

چهارضرب زدن. [ چ َ / چ ِ ض َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از تراشیدن موی ریش و سبیل و ابرو و مژگان باشد و این آئین بعضی از قلندران بوده است :
مرا ز صحبت اضداد عشق یار برید
چهارضرب کسی زد کزین چهار برید.
ملاقاسم مشهدی.
رجوع به چارضرب و چارضرب زدن شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از تراشیدن موی ریش و سبیل و ابر و مژگان باشد و این آئین بعضی از قلندران بوده است .

پیشنهاد کاربران

بپرس