چهارخایه. [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) که خایه چهار دارد. || مجازاً جگرآور. دلیر. گندآور. خایه دار. نرمنش. مرد مرد : گر کنده بینی ترا تخته کنندهر در که از او کنند یک لخته کنندتا کی بود این چهارخایه زینسان خوب است که بینی ترا اخته کنند.شرف الدین شفائی.|| پردلی درشکار. ( اشتینگاس ). || ستیزه جو. جنگخواه. جنگ آرزو ( اشتینگاس ). || زن باره. ( اشتینگاس ).