چهار قد

لغت نامه دهخدا

چهارقد. [ چ َ / چ ِ ق َ ] ( ص مرکب ) ( مرکب از چهار ( عدد ) + قد، درازی و طول چیزی ) به معنی چهارلا، خاصه در پارچه. || راست و به اندام. || ( اِ مرکب ) اصطلاحاً سرپوش و سرانداز زنان.پارچه چهارگوش که زنان دوتو و بر سر کنند. آنچه زنان بر سر بندند. روسری. سربند. رجوع به چارقد شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی از لباس پادشاهان و امرا: (( دامن آلوده مکن چارقب هستی را جام. عاریه را پاک نگه باید داشت . ) ) ( شفیع اثر ) توضیح این کلمه را مولف غیاث ترکی دانسته ولی در فرهنگ نظام (( قب ) ) عربی ( پاره های درون جیب پیراهن ) محسوب شده و همین صحیح مینماید. برخی (( چارقد ) ) را محرف همین کلمه دانند.
بمعنی چهار لا خاصه در پارچه . یا راست و به اندام . یا اصطلاحا سرپوش و سرانداز زنان روسری .

پیشنهاد کاربران

بپرس