چهار شاه

لغت نامه دهخدا

چهارشاه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) چارشاه. در بازی ورق و آس چهار ورقی که برآنها صورت شاه مصورست و بر حسب نوع خالی که همراه صورت شاه آید، شاه خاج یا گشنیز ( ترفل )، شاه خال سیاه ( پیک )، شاه خشت ( کارو ) و شاه دل ( کور ) نامیده شود.
- چهارشاه آوردن ؛ جمع آوردن چهار ورق که صورت شاه بر آنها مصور باشد در یک نوبت و دست از بازی ورق یا آس.
- چهارشاهش به چهار آس خورد ؛ تعبیری است از حریف قوی که برابر قویتراز خود قرار گیرد و مغلوب شود. گویند چون حریف حیلت و قوتی زیاده داشت دست از او برد. ( امثال و حکم ج 2 ص 672 ).

فرهنگ فارسی

چار شاه . در بازی ورق و آس چهار ورقی که بر آنها صورت شاه مصورست و بر حسب نوع خالی که همراه صورت شاه آید .

پیشنهاد کاربران

بپرس