چهار حصار

لغت نامه دهخدا

چهارحصار. [ چ َ / چ ِ ح ِ ] ( اِ مرکب ) چهارباره. چهارقلعه.چهارحصن. || دعائی که بر پیراهن جنگجویان می نوشتند تا از آسیب و گزند مصون مانند. چارحصار.

فرهنگ فارسی

چهار باره . چهار قلعه . چهار حصن . یا دعائی که بر پیراهن جنگجویان می نوشتند تا از آسیب و گزند مصون مانند .

پیشنهاد کاربران

بپرس