چنگ یازیدن. [ چ َ دَ ] ( مص مرکب ) آهنگ کردن. دست یازیدن. قصد کردن : فرامرز چون سرخه را یافت چنگ بیازید چونان که یازد پلنگ.فردوسی.چو نتوان گرفتن گریبان جنگ سوی دامن آشتی یاز چنگ.اسدی.شاهین غمش چو چنگ یازددر چنگلش آسمان نگنجد.حسین شفائی ( از آنندراج ).