چنگ داشتن. [ چ َ ت َ ] ( مص مرکب ) چنگال داشتن. دارای چنگ بودن. کنایه است از نیرو داشتن : چنگ باز هوا ندارد کبک دل شیر عرین ندارد رنگ.مسعودسعد. || چنگ داشتن از چیزی ؛ دست بازداشتن از آن : بنادانی ز گوهر داشتم چنگ کنون میبایدم بر دل ( سر ) زدن سنگ.نظامی.