چندانی


معنی انگلیسی:
quantitative

لغت نامه دهخدا

چندانی. [ چ َ ] ( ق مرکب ) هر اندازه. ( آنندراج ). به هر اندازه. چندان :
ز گاو و گوسفند و مرغ و ماهی
ندانم چند؟ چندانی که خواهی.
نظامی.
عمر چندانی که کم باشد پریشانی کم است
زلف کی بودی پریشان گر نمیبودی بلند.
؟ ( از آنندراج ).
|| بقدری. آنقدر. آن اندازه. تاحدی. تاآنجا. چندان. تا آن مقدار :
زلال آب چندانی بود خوش
کزو بتوان نشاند آشوب آتش.
نظامی.
تحمل را بخود کن رهنمونی
نه چندانی که بار آرد زبونی.
نظامی.
هوای باغ چندانی بود گرم
که سبزی را سپیدی دارد آزرم.
نظامی.
چون نگه کردم خود را دیدم در بدایت درجه انبیاء، پس چندانی در آن بی نهایتی برفتم که گفتم بالای این هرگزکسی نرسیده است و برتر از این مقام ممکن نیست. ( تذکرة الاولیاء عطار ). رجوع به چند و چندان شود.

فرهنگ فارسی

بمعنی هر اندازه . هر اندازه . چندان . یا بقدری . آنقدر . آن اندازه . تا حدی .

پیشنهاد کاربران

بپرس