۱ - یعنی اوج توانایی ات در چه حد است.
۲ - اگر بخواهند به کسی مسئولیت خطیری را واگذار کنند، برای سنجیدن آمادگی او این جمله را می گویند.
۳ - حلاج نام عارف و فقیهی است که نماد استقامت و پایداری بود. بدین جهت در امور سخت نام او را بکار میبرند.
... [مشاهده متن کامل]
ریشه ضرب المثل چند مرده حلاجی
ریشه این ضرب المثل بر میگردد به داستان عارف مشهور، حسین بن منصور حلاجی. با دسیسه هایی که ضد او ساختند، حلاج را به دار آویختند. سپس مامورین ۲ دستش را قطع کردند. در آن لحظه حسین بن حلاج لبخندی بر لب زد. همه از دیدن لبخندش متعجب شدند.
از وی پرسیدند که چرا می خندی؟ او پاسخ داد:
قطع کردن دستان یک انسان بسته کار راحتی است.
همین که از کتفش خون می آمد صورتش را خونی کرد. شخصی از او پرسید که چرا صورتت را خون آلود کردی؟ وی گفت:
خون زیادی از بدنم خارج شده است و رنگ صورتم زرد شده است و این را هم خوب می دانم که شما جاهلان فکر می کنید که بخاطر ترس روی من زرد شده است. به همین خاطر به صورتم خون مالیدم که در نگاه شما رنگ صورتم قرمز باشد.
بعد دو چشمش را در آوردند. مردم با دیدن این صحنه بسیار عصبانی و خشمگین شدند و دست به شورش زدند. مغازه ها و فروشگاه ها را غارت کرده و آتش زدند.
بعد مامورین زبان و سپس سرش را از تنش جدا کردند. به هنگام صبح هم جسدش را آتش می زنند و خاکستر آن را به داخل رود دجله می ریزند.
از آن به بعد این ضرب المثل را به کسانی میگویند که میخواهند میزان پایبندی به اعتقاداتشان را محک بزنند.
۲ - اگر بخواهند به کسی مسئولیت خطیری را واگذار کنند، برای سنجیدن آمادگی او این جمله را می گویند.
۳ - حلاج نام عارف و فقیهی است که نماد استقامت و پایداری بود. بدین جهت در امور سخت نام او را بکار میبرند.
... [مشاهده متن کامل]
ریشه ضرب المثل چند مرده حلاجی
ریشه این ضرب المثل بر میگردد به داستان عارف مشهور، حسین بن منصور حلاجی. با دسیسه هایی که ضد او ساختند، حلاج را به دار آویختند. سپس مامورین ۲ دستش را قطع کردند. در آن لحظه حسین بن حلاج لبخندی بر لب زد. همه از دیدن لبخندش متعجب شدند.
از وی پرسیدند که چرا می خندی؟ او پاسخ داد:
قطع کردن دستان یک انسان بسته کار راحتی است.
همین که از کتفش خون می آمد صورتش را خونی کرد. شخصی از او پرسید که چرا صورتت را خون آلود کردی؟ وی گفت:
خون زیادی از بدنم خارج شده است و رنگ صورتم زرد شده است و این را هم خوب می دانم که شما جاهلان فکر می کنید که بخاطر ترس روی من زرد شده است. به همین خاطر به صورتم خون مالیدم که در نگاه شما رنگ صورتم قرمز باشد.
بعد دو چشمش را در آوردند. مردم با دیدن این صحنه بسیار عصبانی و خشمگین شدند و دست به شورش زدند. مغازه ها و فروشگاه ها را غارت کرده و آتش زدند.
بعد مامورین زبان و سپس سرش را از تنش جدا کردند. به هنگام صبح هم جسدش را آتش می زنند و خاکستر آن را به داخل رود دجله می ریزند.
از آن به بعد این ضرب المثل را به کسانی میگویند که میخواهند میزان پایبندی به اعتقاداتشان را محک بزنند.