واقعا عالی بود. خیلی نکات جدید یاد گرفتم. واقعا دقیق بیان شده بود.
تلاش کن یا طلاش کن کدامش در املای فارسی درست هس
3. دسته سوم: هر دو شکل این نوشتارها درست است!
به این جور چند املایی ها >>> چند املایی های همزه دار می گویند که از زبان عربی وارد واژگان فارسی شده است!
( ( اگر همزه بر روی حرفی ( جایگاه همزه یا کرسی همزه ) نوشته شود؛ آن حرف خوانده نمی شود و در واج شماری هم به حساب نمی آید!
مانند: لؤلؤ >>> حرف " ؤ " خوانده نمی شود و در واج شماری به حساب نمی آید:
ل/ــُــ/ل/ــُــ >>> ص/م/ص/م: 4 واج ) )
یکی از ویژگی های زبان پارسی و هندو اروپایی این است که "همزه" تنها در آغاز واژه ها وجود دارد!
مانند: آتش >>> ء/ا/ت/ــَــ/ش >>> ص/م/ص/م/ص: 5 واج
سرآغاز >>> س/ــَــ/ء/ا/غ/ا/ز >>> ص/م/ص/م/ص/م/ص: 7 واج
1 ) دادیک های ( قانون های ) تک املایی ها:
الف ) اگر ( پیش ) از همزه ( ضمه ) بیاید >>> همزه به شکل " ؤ " نوشته می شود!
مانند: مُؤانست، مُؤذن، مُؤلف، مُؤفق و. . .
ب ) اگر ( پیش ) از همزه ( کسره یا فتحه ) بیاید >>> همزه به شکل " ئـ " نوشته می شود!
مانند: لِئامت، ائتلاف، مُشمَئز، قرائت و. . .
ج ) اگر ( پیش ) از همزه ( فتحه ) و ( پس ) از آن صدای ( آ ) بیاید یا صدایی نیاید >>> همزه به شکل " آ " یا " أ " نوشته می شود!
مانند: مَآخذ، مَآب، مَآثر، لَآلی، مُنشَآت - تَأثیر، تَأمین، تَأکید، تَأیید - منشَأ، مبدَأ، خلَأ، ملجَأ و. . .
( ( پس بهتر است همزه ی تک املایی ها را بگذاریم >>> چون هم بفهمیم که واژه ای عربی است و هم گاهی با واژه های فارسی اشتباه نگیریم:
مانند: یأس ( ناامیدی ) - یاس ( نوعی گل ) /رأی ( نظر ) - رای ( اندیشه ) /شأن ( بزرگی ) - شان ( خانه ) /تأنی ( آهستگی ) - تانی ( توانایی ) /توأم ( همراه ) - تواَم ( تو و ضمیر شخصی ــَــم: تو هم ) /رؤسا ( رییسان، سَران ) - روسا ( روس ها ) و. . . ) )
2. گذاشتن ( حرکت ) بر روی ( همزه ) نادرست است؛ مگر این که همزه پایانی، نقش نمای اضافه بگیرد!
مانند: منشأِ حیات - جزءِ اول - ماءِ مَعین - سوءِ سابقه - شیءِ نوک تیز و. . .
3. در فارسی همزه از آخر کلمات عربی که پایانش به ( اء ) می رسد کاهش ( حذف ) می شود!
مانند: املاء >>> املا/انشاء >>> انشا/صفاء >>> صفا/بلاء >>> بلا/امضاء >>> امضا و. . .
4 ) دادیک های ( قانون های ) چند املایی ها:
الف ) هرگاه ( پیش ) از همزه ( ساکن ) یا ( حرکت دار ) باشد و ( پس ) از آن صدای ( ئو ) بدهد >>> همزه به شکل " ئـ " یا " ؤ " نوشته می شود!
مانند: مسئول - مسؤل - مسؤول/رئوف - رؤوف و. . .
ب ) هر گاه ( پیش ) از همزه ( ساکن ) یا ( حرکت دار ) باشد ولی ( خود ) همزه ( حرکت دار ) باشد >>> همزه به شکل " ئـ " یا " أ " نوشته می شود!
مانند: مسئله - مسأله/مئوف - مأوف
می توانیم دادیک های ( قانون های ) چند املایی ها را بخاطر نسپاریم و به جایش این ها را یاد بگیریم:
( ( گرچه برخی از این واژه ها پارسی هستند و به نادرستی با همزه بکار برده شدند!
مانند: فرمایید، نمایید، آیین، پایین و. . . ) )
1 - ئی >>> یی
مانند: دائی >>> دایی/مرئی >>> مریی
2 - ئیم >>> ییم
مانند: نمائیم >>> نماییم/شادئیم >>> شادییم
3 - ئید >>> یید
مانند: نگوئید >>> نگویید/فرمائید >>> فرمایید
4 - ئین >>> یین
مانند: آئین >>> آیین/پائین >>> پایین
5 - ئـ به همراه چسبیده به حرف دیگری >>> ی به همراه چسبیده به حرف دیگری
مانند: دائم >>> دایم/علائم >>> علایم
( ( هرگاه سه تا " ی " پشت سر هم بیاید بین آن ها " ئـ " قرار می گیرد. مانند: شییی >>> شیئی ) )
6 - أ، ؤ، ؤو >>> ئو
مانند: مسؤل، مسؤول >>> مسئول/جرأت >>> جرئت
7 - کلمه های خارجی با " ئـ " نوشته شوند!
مانند: رئال/پروتئین/سئول/دوئل/سوئد/سوئیس/تئاتر و. . .
مُشتی نمونه خَروار:
آیین - آئین/آیینه - آئینه - آینه/پاییز - پائیز/پایین - پائین/تأیید - تأئید/جرئت - جرأت/خاین - خائن/دایم - دائم/رئوف - رؤوف/رییس - رئیس/سئوال - سؤال/شئون - شؤون/علایم - علائم/غایله - غائله/غایب - غائب/فرمایید - فرمائید/قایل - قائل/قایم - قائم/قصاید - قصائد/مئوف - مأوف/مئونت - مؤونت/مرآت - مراَ آت/مریی - مرئی/مسایل - مسائل/مسئله - مسأله/مسئول - مسؤل - مسؤول/نایب - نائب/نشئت - نشأت/نمایید - نمائید/هیئت - هیأت
به این جور چند املایی ها >>> چند املایی های همزه دار می گویند که از زبان عربی وارد واژگان فارسی شده است!
( ( اگر همزه بر روی حرفی ( جایگاه همزه یا کرسی همزه ) نوشته شود؛ آن حرف خوانده نمی شود و در واج شماری هم به حساب نمی آید!
مانند: لؤلؤ >>> حرف " ؤ " خوانده نمی شود و در واج شماری به حساب نمی آید:
ل/ــُــ/ل/ــُــ >>> ص/م/ص/م: 4 واج ) )
یکی از ویژگی های زبان پارسی و هندو اروپایی این است که "همزه" تنها در آغاز واژه ها وجود دارد!
مانند: آتش >>> ء/ا/ت/ــَــ/ش >>> ص/م/ص/م/ص: 5 واج
سرآغاز >>> س/ــَــ/ء/ا/غ/ا/ز >>> ص/م/ص/م/ص/م/ص: 7 واج
1 ) دادیک های ( قانون های ) تک املایی ها:
الف ) اگر ( پیش ) از همزه ( ضمه ) بیاید >>> همزه به شکل " ؤ " نوشته می شود!
مانند: مُؤانست، مُؤذن، مُؤلف، مُؤفق و. . .
ب ) اگر ( پیش ) از همزه ( کسره یا فتحه ) بیاید >>> همزه به شکل " ئـ " نوشته می شود!
مانند: لِئامت، ائتلاف، مُشمَئز، قرائت و. . .
ج ) اگر ( پیش ) از همزه ( فتحه ) و ( پس ) از آن صدای ( آ ) بیاید یا صدایی نیاید >>> همزه به شکل " آ " یا " أ " نوشته می شود!
مانند: مَآخذ، مَآب، مَآثر، لَآلی، مُنشَآت - تَأثیر، تَأمین، تَأکید، تَأیید - منشَأ، مبدَأ، خلَأ، ملجَأ و. . .
( ( پس بهتر است همزه ی تک املایی ها را بگذاریم >>> چون هم بفهمیم که واژه ای عربی است و هم گاهی با واژه های فارسی اشتباه نگیریم:
مانند: یأس ( ناامیدی ) - یاس ( نوعی گل ) /رأی ( نظر ) - رای ( اندیشه ) /شأن ( بزرگی ) - شان ( خانه ) /تأنی ( آهستگی ) - تانی ( توانایی ) /توأم ( همراه ) - تواَم ( تو و ضمیر شخصی ــَــم: تو هم ) /رؤسا ( رییسان، سَران ) - روسا ( روس ها ) و. . . ) )
2. گذاشتن ( حرکت ) بر روی ( همزه ) نادرست است؛ مگر این که همزه پایانی، نقش نمای اضافه بگیرد!
مانند: منشأِ حیات - جزءِ اول - ماءِ مَعین - سوءِ سابقه - شیءِ نوک تیز و. . .
3. در فارسی همزه از آخر کلمات عربی که پایانش به ( اء ) می رسد کاهش ( حذف ) می شود!
مانند: املاء >>> املا/انشاء >>> انشا/صفاء >>> صفا/بلاء >>> بلا/امضاء >>> امضا و. . .
4 ) دادیک های ( قانون های ) چند املایی ها:
الف ) هرگاه ( پیش ) از همزه ( ساکن ) یا ( حرکت دار ) باشد و ( پس ) از آن صدای ( ئو ) بدهد >>> همزه به شکل " ئـ " یا " ؤ " نوشته می شود!
مانند: مسئول - مسؤل - مسؤول/رئوف - رؤوف و. . .
ب ) هر گاه ( پیش ) از همزه ( ساکن ) یا ( حرکت دار ) باشد ولی ( خود ) همزه ( حرکت دار ) باشد >>> همزه به شکل " ئـ " یا " أ " نوشته می شود!
مانند: مسئله - مسأله/مئوف - مأوف
می توانیم دادیک های ( قانون های ) چند املایی ها را بخاطر نسپاریم و به جایش این ها را یاد بگیریم:
( ( گرچه برخی از این واژه ها پارسی هستند و به نادرستی با همزه بکار برده شدند!
مانند: فرمایید، نمایید، آیین، پایین و. . . ) )
1 - ئی >>> یی
مانند: دائی >>> دایی/مرئی >>> مریی
2 - ئیم >>> ییم
مانند: نمائیم >>> نماییم/شادئیم >>> شادییم
3 - ئید >>> یید
مانند: نگوئید >>> نگویید/فرمائید >>> فرمایید
4 - ئین >>> یین
مانند: آئین >>> آیین/پائین >>> پایین
5 - ئـ به همراه چسبیده به حرف دیگری >>> ی به همراه چسبیده به حرف دیگری
مانند: دائم >>> دایم/علائم >>> علایم
( ( هرگاه سه تا " ی " پشت سر هم بیاید بین آن ها " ئـ " قرار می گیرد. مانند: شییی >>> شیئی ) )
6 - أ، ؤ، ؤو >>> ئو
مانند: مسؤل، مسؤول >>> مسئول/جرأت >>> جرئت
7 - کلمه های خارجی با " ئـ " نوشته شوند!
مانند: رئال/پروتئین/سئول/دوئل/سوئد/سوئیس/تئاتر و. . .
مُشتی نمونه خَروار:
آیین - آئین/آیینه - آئینه - آینه/پاییز - پائیز/پایین - پائین/تأیید - تأئید/جرئت - جرأت/خاین - خائن/دایم - دائم/رئوف - رؤوف/رییس - رئیس/سئوال - سؤال/شئون - شؤون/علایم - علائم/غایله - غائله/غایب - غائب/فرمایید - فرمائید/قایل - قائل/قایم - قائم/قصاید - قصائد/مئوف - مأوف/مئونت - مؤونت/مرآت - مراَ آت/مریی - مرئی/مسایل - مسائل/مسئله - مسأله/مسئول - مسؤل - مسؤول/نایب - نائب/نشئت - نشأت/نمایید - نمائید/هیئت - هیأت
2. دسته دوم: هر دو شکل این نوشتارها درست است ولی ممکن است به فَرنودهایی ( دلایلی ) مانند:
در جمله یا شعر - پارسی یا عربی - لهجه های محلی و بومی و. . . بودنشان، طرز و شیوه ی نوشتن و خواندنِ آن ها، می تواند ناهمسان باشد!
الف ) بیشتر کلماتی که شباهت آوایی یا پارسی و عربی نسبت به هم دارند یا ناهمگونی همخوانی:
مانند: "ب - و" / "پ - ف" / "ز - ژ" / "ک - گ" و. . .
برای نمونه: بُرنا - وُرنا/پرهیزکار ( کار: اسم فاعل و انجام دهندگی ) - پرهیزگار ( گار: پسوند فاعل و انجام دهندگی ) /مشکل - مشگل/پارسی - فارسی
ب ) می توان به جای حرف های " ة و ی"عربی، از حرف های فارسی " ت ( ه ) و ا " آن ها بهره برد!
برای نمونه: آیت - آیة - آیه/فلاحت - فلاحة - فلاحه/شورا - شوری/کسرا - کسری/دکترا - دکتری و. . .
پ ) حرفی بین کلمه ای اضافه یا حذف شود و یا تغییر کند ولی معنی آن عوض نشود یا همگونی همخوان - واکه ای:
برای نمونه: بالش، بالشت/پاتابه - پایتابه/زِنهار - زینهار/بوستان - بُستان/تاوان - توئون/چهار - چار/سِبیل - سیبیل/شِلَنگ - شیلنگ/شِکر - شیکر/گوهر - گُهَر/خُشنود - خوشنود/ماه - مَه/هِفده - هیفده/هِجده - هیجده و. . .
ت ) آخر کلمه تغییر کند ولی معنای یکسانی داشته باشد!
( ( هم سنجی ( مقایسه ) شود با پسوندهای ( ه ) در واژه >>> تفاوت های بین ( ی ) ، ( ه ) و نقش نمای اضافه! ) )
برای نمونه: ضیعت - ضیعة - ضیعه/انابت - انابة - انابه/لُجه - لُجّی ( "ة" جایگزین "ه یا ت یا ی" شده است! ) /رستن - رسته ( بن فعل و مصدر ) /رخسار - رخساره ( حالت تأکیدی ) و. . . .
( ( البته به شرطی که معنای آن ها عوض نشود!
مانند: ارادت ( چاکریم ) - اراده ( اختیار ) /اقامت ( ساکن شدن ) - اقامه ( برپا داشتن ) /مصاحبت ( هم نشینی ) - مصاحبه ( نظر خواستن و گزارش گرفتن از کسی ) و. . . ) )
ث ) کلماتی که دو " و " دارند: هر دو شکل "نوشتن" آن ها درست هست ولی بستگی داره که "چجوری" بخونیم!
( ( بهتر است با مصوت بلند ( او کشیده ) "خوانده" شوند ! ) )
مانند: داوود: د/ا/و/ــُــ و/د >>> ص/م/ص/م ( مصوت بلند: اویِ کشیده یا بلند ) /ص: 5 واج
داوُد: د/ا/و/ــُــ/د >>> ص/م/ص/م ( مصوت کوتاه: ــُــ ) /ص: 5 واج
سنجش ( مقایسه ) با "روز - رُز":
روز: ر/ــُــ و/ز >>> ص/م ( مصوت بلند: اویِ کشیده یا بلند ) /ص: 3 واج
رُز: ر/ــُــ/ز >>> ص/م ( مصوت کوتاه: ــُــ ) /ص: 3 واج
برای نمونه: کاووس - کاوُس/طاووس - طاوُس/چاووش - چاوُش/هالیوود - هالیوُد/وول خوردن - وُل خوردن و. . .
( ( سیاوَش یا سیاوُوش: "وَش" در اینجا پسوند نسبت است و به مانند "وُوش" معنای اسب می دهد و به معنی دارنده ی اسب سیاه است! ) )
ج ) گاهی برای " ادب " از سوم شخص مفرد ( ــَــ د ) - دوم شخص جمع ( ید، اید ) - سوم شخص جمع ( ــَــ ند، اند ) >>> گاهی برای " خودمونی " کردن از ضمیر پیوسته شخصی - پسوند نسبت ( ــَِــ ش، ه ) - پسوند نسبت ( ین ) - پسوند دارندگی ( ــَــ ن ) بهره می بریم!
مانند: باشد - باشید - باشند >>> باشه - باشین - باشن/بذارد - بذارید - بذارند >>> بذاره - بذارین - بذارن/
برد ( می برد ) - برید - برند >>> بره ( می بره ) - برین - برن/بگد ( می گد ) - بگید - بگند >>> بگه ( می گه ) - بگین - بگن/
خوابد - خوابید - خوابند >>> خوابه - خوابین - خوابن/خوبد - خوبید - خوبند >>> خوبه - خوبین - خوبن/
چطورد - چطورید - چطورند >>> چطوره - چطورین - چطورن/دیدد - دیدید - دیدند >>> دیده - دیدین - دیدن/
هستد - هستید - هستند >>> هستش - هستین، هستن/بخرد - بخرید - بخرند >>> بخره - بخرین - بخرن و. . . .
مانند: همه چیز اینجا باشد >>> همه چیز اینجا باشه!
به شرطی که معنای واژه عوض نشود مانند: ترسید ( وحشت کرد ) - ترسین ( نام شهری - سین های تَر ) /بارید ( بارش کرد ) - بارین ( نام شهری - گرچه به کردی یعنی بارندگی، بارش ) و. . .
( ( نکته ای خارج از این پُرسمان ( موضوع ) :
هنگامی که واژه ای آخرش ( ه ) بیاید و بخوایم ( بخواهیم ) با فعل های مخفف ( ــَــم، ام - یی، ای - یم، ایم - ید، اید - ــَــ ند، اند ) و ضمیرهای پیوسته شخصی ( ــَــ م، ــَــ ت، ــَــ ش، ــِــ مان، ــِــ تان، ــِــ شان ) بکار بریم ( برای آگاهی بیشتر به تفاوت های ( ی ) و ( ه ) و نقش نمای اضافه، بخش نکته های با ارزش1 نگاهی بیَندازید! ) :
اگر به شکل "چسبیده" بنویسم >>> ( ه ) را تبدیل ( فتحه یا کسره ) می کنیم و با فعل های مخفف و ضمیرهای پیوسته شخصی بکار می بریم!
مانند: خندَم، نالیم، اندیشید، پایَم ( پای من ) ، بنویسیم، پیکرَند - راهَم ( پیالَم ) ، برایَت ( خواستَت ) ، جایَش ( جوجَش ) ، خوبِمان، نالِشان، کشورِتان و. . .
ولی اگر به شکل "جدا" بنویسیم >>> خود کلمه با فعل های مخفف و ضمیرهای شخصی پیوسته می آید!
مانند: خنده ام، ناله ایم، اندیشه اید، پایه ام ( پای من، پاکارَم ) ، بنویسه ایم، پیکره اند - راهِ من ( پیاله ام ) ، برای تو ( خواسته ات ) ، جای شما ( آن ) ( جوجه اش ) ، خوبه مان، ناله شان، کشور تان و. . . ) )
چ ) گاهی برای" ادب" از ( آ ) میان واژه و گاهی برای " خودمونی" از ( و ) میان واژه استفاده می کنیم!
مانند: خوشخوشان - خوش خوشون/را - رو/دیوانه - دیوونه/می توانید - می تونید/خواندن - خوندن/شادیمان - شادیمون/برایتان - براتون/بخاطرشان - بخاطرشون
از اینجا به بعد ( ح تا ذ ) چند املایی هایی هستند که به ندرت از نوشتار دوم استفاده می شود!
ح ) واژه های مرکّب را می توان به گونه جدا و سَرِهم نوشت اما بهتر است به گونه ای نوشته شوند؛ که بتوان به آسانی و با شتاب، آن را فهمید و خواند و برای بیشتر مردم آشنا باشد!
مانند: کتابخانه - کتاب خانه/یخچال - یخ چال/جامدادی - جا مدادی/رونمایی - رو نمایی/رهرو - ره رو
( ( البته در صورتی که معنی واژه عوض نشود!
مانند: دستخوش ( مورد ) ، دست خوش ( دستت درست! ) - دستگیر ( گرفتن به زور ) ، دست گیر ( کمک ) - روانی ( روحی ) ، روا نی ( شایسته نیست ) - پیشِ رو ( جلو ) ، پیشرو ( پیشتاز ) - دستِ کم ( حداقل، کمینه ) ، دستکم ( پیش پا افتاده، آسون ) همدرد ( دلسوز ) ، هم درد ( خودِ چالش و دردسر ) و. . . ) )
مانند بخشی از این ترانه نو ( جدید ) داداش دوقلوم: " تو هم"، " تَوَهّم" دنیایِ مَنی، نه زیادی نه کمی/مثلِ روزَم روشنه، تو تاریکی ها پُشتَمی!
خ ) کاهش واج ها در تلفظ ( کاهش آوایی ) : که تنها "نوشتن" نوشتار نخست و "خواندن" نوشتار دومی آن ها درست است!
برای نمونه: دست بند - دس بند/دستیار - دس یار/دوستدار - دوستار/قندشکن - قن شکن/دُرُست - دُرُس/فهرست - فهرس
کاهش همزه ی آغازی در واژه های مرکّب، مشتق - مرکب و شعر ( برای هم خوانی یا تطابق شعر ) : که نوشتن و خواندن هر دو درست است و بستگی داره که چجوری بنویسیم و بکار ببریم! ( جدا یا چسبیده )
برای نمونه: دستاورد - دست آورد/فرایند - فر آیند/کارایی - کار آیی/برُفتاد - بر اُفتاد/دلارام - دل آرام/خوشایند - خوش آیند/پیشاهنگ - پیش آهنگ/هماهنگ - هم آهنگ ( آ: پسوند اسم ساز مانند: برابر، سراسر، لبالب، رویاروی و. . . )
کان ( کِان ) - که آن/کاین ( کِاین ) - که این/کُنون - اکنون/وین - و این/وَز - و از/وَزین - و از این/کَزین ( کِزین ) - که از این/ازیرا - از این را و. . .
د ) ادغام یا همگونی همخوانی: به مانند ادغام در صامت های "ج، ت" >>> ش و
کاهش واجی تنها "نوشتن" نخست و "خواندن" دومی آن ها درست است!
برای نمونه: اجتماع - اشتماع/مجتبی - مشتبا/
بدتر - بتّر/شب پره - شپّره/هیچ چیز - هیچیز/سپهر - سپِّر و. . .
ذ ) اِبدال در صامت های "ن، ب" >>> م: همانند پیشین تنها "نوشتن" نخست و "خواندن" دومی آن ها درست است!
برای نمونه: جنبنده - جمبنده/پنبه - پمبه/شنبه - شمبه و. . .
مُشتی نمونه خَروار:
ابزار - افزار/ارابه - عرّابه/آژنگ - اَژنگ/اُریب - وُریب/اورمیه - اِرمیه - ارومیه/اسپَهان - اسپاهان - اصفهان/آستان - آستانه/اساتیر - اساطیر/استوره - اسطوره/آسیاب - آسیا/آشیان - آشیانه/اُعجوبه - عُجوبه/اَفغان - فَغان/آلودن - آلایش/امپراتور - امپراطور/انابت - انابه/انحداد - انحطاط/اهریمَن - آهَرمَن/آیت - آیة - آیه/بادمجان - بادنجان/بازرسی - وارسی/بانگ - وانگ/بُرنا - وُرنا/بنیاد - بنیان/بُنجُل - بُنجُول/بوته - بُتّه/بوستان - بُستان/بهره - بهر/پابند - پایبند/پاتابه - پایتابه/پارسی - فارسی/پالودن - پالایش/پرهیزکار - پرهیزگار/پِشکِل - پِشک/پلو - چلو/پَلیدی - پَلَشتی/پیامبر - پیغامبر ( پیمبر، پیغمبر ) /پولادین - فولادین/پیرامون - پیرامَن/پیژامه - پیژاما/پایجامه - پیجامه/تا - تاه ( خَم - رفتار ) /تارمی - طارمی/تابه - تاوه/تاش - داش/تاوان - توئون/تباشیر - طباشیر/تو را - تُرا/تراز - طراز/تَشت - طَشت/تُشَک - تُوشَک - دُشَک - دُوشَک/تک - تگ ( دو، دویدن - ژرف، بُن، تَه ) /توست، تُست/توفال - توبال/جارو - جاروب/جزء - جزو/جوی - جوب/چاه - چَه/چِلِنگَر - چِلینگَر/چهار - چار/ختا - خطا/خارا - خاره/خورجین - خُرجین/خوشنود - خُشنود/خصاصت - خصاصة - خصاصه/دُچار - دُوچار/دِرهَم - دِرَم/دشوار - دشخوار/دُگمه - دُکمه - تُکمه/دوزخ - دُروزخ/دوستدار - دوستار/دیرین ( پیشین ) ، دیرینه ( پیشینه ) /رخسار - رخساره/رستن - رسته/رستاک - سِتاک/رُقعَت - رُقعَة - رُقعه/راه - رَه/رهگذر - رهگذار/رُو در رُو بایستی - رُو در بایستی - رُو در وایسی - رُو در باسی - رُو در واسی/ریو - ریب/زابلستان - زاولستان/زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت/زِنهار - زینهار/سپید - سفید/ستیز - ستیزه/سوگ - سوک/سپاهان - صفاهان/سیستان - سَجِستان/شاب - شباب - ( شبان: جمع شاب - جوانان ) /شاباش - شادباش/شالوده - شالُده/شگون - شگوم/شوخگِن - شوخگین/ضیعت - ضیعة - ضیعه/طوبا - طوبی/عزّت - عزّ/فلاحت - فلاحة - فلاحه/قاچ - قاش/قهقهه - قاه قاه/قسیم - وسیم/کبوتر - کفتر/کنکاش - کنگاش - کنکاج/کجاوه - کجابه - کژاوه/کُلَنگ - کُلَند/کمک، کومک/کمین - کمینه/کیهان - گیهان/گاه - گه/لُب - لوب/لُجّه - لُجّی/مأوا - مأوی/ماه - مَه/متابعت - مطاوعت/مترادف - مرادف/مجرا - مجری/محتوا - محتوی/مصراع - مصرع/ملافه، ملحفه/ملال - ملول/ململ - مرمر/منتها - منتهی/مِهمان - میهمان/نانوا - نانبا/نیاکان - نیاگان/نیکویی - نکویی/وسایل، وسایط/هتا - حتی/هژبر - هزبر/همگان - همگنان/هوشیار - هُشیار/هیز - حیز/یکتا - یگانه
در جمله یا شعر - پارسی یا عربی - لهجه های محلی و بومی و. . . بودنشان، طرز و شیوه ی نوشتن و خواندنِ آن ها، می تواند ناهمسان باشد!
الف ) بیشتر کلماتی که شباهت آوایی یا پارسی و عربی نسبت به هم دارند یا ناهمگونی همخوانی:
مانند: "ب - و" / "پ - ف" / "ز - ژ" / "ک - گ" و. . .
برای نمونه: بُرنا - وُرنا/پرهیزکار ( کار: اسم فاعل و انجام دهندگی ) - پرهیزگار ( گار: پسوند فاعل و انجام دهندگی ) /مشکل - مشگل/پارسی - فارسی
ب ) می توان به جای حرف های " ة و ی"عربی، از حرف های فارسی " ت ( ه ) و ا " آن ها بهره برد!
برای نمونه: آیت - آیة - آیه/فلاحت - فلاحة - فلاحه/شورا - شوری/کسرا - کسری/دکترا - دکتری و. . .
پ ) حرفی بین کلمه ای اضافه یا حذف شود و یا تغییر کند ولی معنی آن عوض نشود یا همگونی همخوان - واکه ای:
برای نمونه: بالش، بالشت/پاتابه - پایتابه/زِنهار - زینهار/بوستان - بُستان/تاوان - توئون/چهار - چار/سِبیل - سیبیل/شِلَنگ - شیلنگ/شِکر - شیکر/گوهر - گُهَر/خُشنود - خوشنود/ماه - مَه/هِفده - هیفده/هِجده - هیجده و. . .
ت ) آخر کلمه تغییر کند ولی معنای یکسانی داشته باشد!
( ( هم سنجی ( مقایسه ) شود با پسوندهای ( ه ) در واژه >>> تفاوت های بین ( ی ) ، ( ه ) و نقش نمای اضافه! ) )
برای نمونه: ضیعت - ضیعة - ضیعه/انابت - انابة - انابه/لُجه - لُجّی ( "ة" جایگزین "ه یا ت یا ی" شده است! ) /رستن - رسته ( بن فعل و مصدر ) /رخسار - رخساره ( حالت تأکیدی ) و. . . .
( ( البته به شرطی که معنای آن ها عوض نشود!
مانند: ارادت ( چاکریم ) - اراده ( اختیار ) /اقامت ( ساکن شدن ) - اقامه ( برپا داشتن ) /مصاحبت ( هم نشینی ) - مصاحبه ( نظر خواستن و گزارش گرفتن از کسی ) و. . . ) )
ث ) کلماتی که دو " و " دارند: هر دو شکل "نوشتن" آن ها درست هست ولی بستگی داره که "چجوری" بخونیم!
( ( بهتر است با مصوت بلند ( او کشیده ) "خوانده" شوند ! ) )
مانند: داوود: د/ا/و/ــُــ و/د >>> ص/م/ص/م ( مصوت بلند: اویِ کشیده یا بلند ) /ص: 5 واج
داوُد: د/ا/و/ــُــ/د >>> ص/م/ص/م ( مصوت کوتاه: ــُــ ) /ص: 5 واج
سنجش ( مقایسه ) با "روز - رُز":
روز: ر/ــُــ و/ز >>> ص/م ( مصوت بلند: اویِ کشیده یا بلند ) /ص: 3 واج
رُز: ر/ــُــ/ز >>> ص/م ( مصوت کوتاه: ــُــ ) /ص: 3 واج
برای نمونه: کاووس - کاوُس/طاووس - طاوُس/چاووش - چاوُش/هالیوود - هالیوُد/وول خوردن - وُل خوردن و. . .
( ( سیاوَش یا سیاوُوش: "وَش" در اینجا پسوند نسبت است و به مانند "وُوش" معنای اسب می دهد و به معنی دارنده ی اسب سیاه است! ) )
ج ) گاهی برای " ادب " از سوم شخص مفرد ( ــَــ د ) - دوم شخص جمع ( ید، اید ) - سوم شخص جمع ( ــَــ ند، اند ) >>> گاهی برای " خودمونی " کردن از ضمیر پیوسته شخصی - پسوند نسبت ( ــَِــ ش، ه ) - پسوند نسبت ( ین ) - پسوند دارندگی ( ــَــ ن ) بهره می بریم!
مانند: باشد - باشید - باشند >>> باشه - باشین - باشن/بذارد - بذارید - بذارند >>> بذاره - بذارین - بذارن/
برد ( می برد ) - برید - برند >>> بره ( می بره ) - برین - برن/بگد ( می گد ) - بگید - بگند >>> بگه ( می گه ) - بگین - بگن/
خوابد - خوابید - خوابند >>> خوابه - خوابین - خوابن/خوبد - خوبید - خوبند >>> خوبه - خوبین - خوبن/
چطورد - چطورید - چطورند >>> چطوره - چطورین - چطورن/دیدد - دیدید - دیدند >>> دیده - دیدین - دیدن/
هستد - هستید - هستند >>> هستش - هستین، هستن/بخرد - بخرید - بخرند >>> بخره - بخرین - بخرن و. . . .
مانند: همه چیز اینجا باشد >>> همه چیز اینجا باشه!
به شرطی که معنای واژه عوض نشود مانند: ترسید ( وحشت کرد ) - ترسین ( نام شهری - سین های تَر ) /بارید ( بارش کرد ) - بارین ( نام شهری - گرچه به کردی یعنی بارندگی، بارش ) و. . .
( ( نکته ای خارج از این پُرسمان ( موضوع ) :
هنگامی که واژه ای آخرش ( ه ) بیاید و بخوایم ( بخواهیم ) با فعل های مخفف ( ــَــم، ام - یی، ای - یم، ایم - ید، اید - ــَــ ند، اند ) و ضمیرهای پیوسته شخصی ( ــَــ م، ــَــ ت، ــَــ ش، ــِــ مان، ــِــ تان، ــِــ شان ) بکار بریم ( برای آگاهی بیشتر به تفاوت های ( ی ) و ( ه ) و نقش نمای اضافه، بخش نکته های با ارزش1 نگاهی بیَندازید! ) :
اگر به شکل "چسبیده" بنویسم >>> ( ه ) را تبدیل ( فتحه یا کسره ) می کنیم و با فعل های مخفف و ضمیرهای پیوسته شخصی بکار می بریم!
مانند: خندَم، نالیم، اندیشید، پایَم ( پای من ) ، بنویسیم، پیکرَند - راهَم ( پیالَم ) ، برایَت ( خواستَت ) ، جایَش ( جوجَش ) ، خوبِمان، نالِشان، کشورِتان و. . .
ولی اگر به شکل "جدا" بنویسیم >>> خود کلمه با فعل های مخفف و ضمیرهای شخصی پیوسته می آید!
مانند: خنده ام، ناله ایم، اندیشه اید، پایه ام ( پای من، پاکارَم ) ، بنویسه ایم، پیکره اند - راهِ من ( پیاله ام ) ، برای تو ( خواسته ات ) ، جای شما ( آن ) ( جوجه اش ) ، خوبه مان، ناله شان، کشور تان و. . . ) )
چ ) گاهی برای" ادب" از ( آ ) میان واژه و گاهی برای " خودمونی" از ( و ) میان واژه استفاده می کنیم!
مانند: خوشخوشان - خوش خوشون/را - رو/دیوانه - دیوونه/می توانید - می تونید/خواندن - خوندن/شادیمان - شادیمون/برایتان - براتون/بخاطرشان - بخاطرشون
از اینجا به بعد ( ح تا ذ ) چند املایی هایی هستند که به ندرت از نوشتار دوم استفاده می شود!
ح ) واژه های مرکّب را می توان به گونه جدا و سَرِهم نوشت اما بهتر است به گونه ای نوشته شوند؛ که بتوان به آسانی و با شتاب، آن را فهمید و خواند و برای بیشتر مردم آشنا باشد!
مانند: کتابخانه - کتاب خانه/یخچال - یخ چال/جامدادی - جا مدادی/رونمایی - رو نمایی/رهرو - ره رو
( ( البته در صورتی که معنی واژه عوض نشود!
مانند: دستخوش ( مورد ) ، دست خوش ( دستت درست! ) - دستگیر ( گرفتن به زور ) ، دست گیر ( کمک ) - روانی ( روحی ) ، روا نی ( شایسته نیست ) - پیشِ رو ( جلو ) ، پیشرو ( پیشتاز ) - دستِ کم ( حداقل، کمینه ) ، دستکم ( پیش پا افتاده، آسون ) همدرد ( دلسوز ) ، هم درد ( خودِ چالش و دردسر ) و. . . ) )
مانند بخشی از این ترانه نو ( جدید ) داداش دوقلوم: " تو هم"، " تَوَهّم" دنیایِ مَنی، نه زیادی نه کمی/مثلِ روزَم روشنه، تو تاریکی ها پُشتَمی!
خ ) کاهش واج ها در تلفظ ( کاهش آوایی ) : که تنها "نوشتن" نوشتار نخست و "خواندن" نوشتار دومی آن ها درست است!
برای نمونه: دست بند - دس بند/دستیار - دس یار/دوستدار - دوستار/قندشکن - قن شکن/دُرُست - دُرُس/فهرست - فهرس
کاهش همزه ی آغازی در واژه های مرکّب، مشتق - مرکب و شعر ( برای هم خوانی یا تطابق شعر ) : که نوشتن و خواندن هر دو درست است و بستگی داره که چجوری بنویسیم و بکار ببریم! ( جدا یا چسبیده )
برای نمونه: دستاورد - دست آورد/فرایند - فر آیند/کارایی - کار آیی/برُفتاد - بر اُفتاد/دلارام - دل آرام/خوشایند - خوش آیند/پیشاهنگ - پیش آهنگ/هماهنگ - هم آهنگ ( آ: پسوند اسم ساز مانند: برابر، سراسر، لبالب، رویاروی و. . . )
کان ( کِان ) - که آن/کاین ( کِاین ) - که این/کُنون - اکنون/وین - و این/وَز - و از/وَزین - و از این/کَزین ( کِزین ) - که از این/ازیرا - از این را و. . .
د ) ادغام یا همگونی همخوانی: به مانند ادغام در صامت های "ج، ت" >>> ش و
کاهش واجی تنها "نوشتن" نخست و "خواندن" دومی آن ها درست است!
برای نمونه: اجتماع - اشتماع/مجتبی - مشتبا/
بدتر - بتّر/شب پره - شپّره/هیچ چیز - هیچیز/سپهر - سپِّر و. . .
ذ ) اِبدال در صامت های "ن، ب" >>> م: همانند پیشین تنها "نوشتن" نخست و "خواندن" دومی آن ها درست است!
برای نمونه: جنبنده - جمبنده/پنبه - پمبه/شنبه - شمبه و. . .
مُشتی نمونه خَروار:
ابزار - افزار/ارابه - عرّابه/آژنگ - اَژنگ/اُریب - وُریب/اورمیه - اِرمیه - ارومیه/اسپَهان - اسپاهان - اصفهان/آستان - آستانه/اساتیر - اساطیر/استوره - اسطوره/آسیاب - آسیا/آشیان - آشیانه/اُعجوبه - عُجوبه/اَفغان - فَغان/آلودن - آلایش/امپراتور - امپراطور/انابت - انابه/انحداد - انحطاط/اهریمَن - آهَرمَن/آیت - آیة - آیه/بادمجان - بادنجان/بازرسی - وارسی/بانگ - وانگ/بُرنا - وُرنا/بنیاد - بنیان/بُنجُل - بُنجُول/بوته - بُتّه/بوستان - بُستان/بهره - بهر/پابند - پایبند/پاتابه - پایتابه/پارسی - فارسی/پالودن - پالایش/پرهیزکار - پرهیزگار/پِشکِل - پِشک/پلو - چلو/پَلیدی - پَلَشتی/پیامبر - پیغامبر ( پیمبر، پیغمبر ) /پولادین - فولادین/پیرامون - پیرامَن/پیژامه - پیژاما/پایجامه - پیجامه/تا - تاه ( خَم - رفتار ) /تارمی - طارمی/تابه - تاوه/تاش - داش/تاوان - توئون/تباشیر - طباشیر/تو را - تُرا/تراز - طراز/تَشت - طَشت/تُشَک - تُوشَک - دُشَک - دُوشَک/تک - تگ ( دو، دویدن - ژرف، بُن، تَه ) /توست، تُست/توفال - توبال/جارو - جاروب/جزء - جزو/جوی - جوب/چاه - چَه/چِلِنگَر - چِلینگَر/چهار - چار/ختا - خطا/خارا - خاره/خورجین - خُرجین/خوشنود - خُشنود/خصاصت - خصاصة - خصاصه/دُچار - دُوچار/دِرهَم - دِرَم/دشوار - دشخوار/دُگمه - دُکمه - تُکمه/دوزخ - دُروزخ/دوستدار - دوستار/دیرین ( پیشین ) ، دیرینه ( پیشینه ) /رخسار - رخساره/رستن - رسته/رستاک - سِتاک/رُقعَت - رُقعَة - رُقعه/راه - رَه/رهگذر - رهگذار/رُو در رُو بایستی - رُو در بایستی - رُو در وایسی - رُو در باسی - رُو در واسی/ریو - ریب/زابلستان - زاولستان/زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت/زِنهار - زینهار/سپید - سفید/ستیز - ستیزه/سوگ - سوک/سپاهان - صفاهان/سیستان - سَجِستان/شاب - شباب - ( شبان: جمع شاب - جوانان ) /شاباش - شادباش/شالوده - شالُده/شگون - شگوم/شوخگِن - شوخگین/ضیعت - ضیعة - ضیعه/طوبا - طوبی/عزّت - عزّ/فلاحت - فلاحة - فلاحه/قاچ - قاش/قهقهه - قاه قاه/قسیم - وسیم/کبوتر - کفتر/کنکاش - کنگاش - کنکاج/کجاوه - کجابه - کژاوه/کُلَنگ - کُلَند/کمک، کومک/کمین - کمینه/کیهان - گیهان/گاه - گه/لُب - لوب/لُجّه - لُجّی/مأوا - مأوی/ماه - مَه/متابعت - مطاوعت/مترادف - مرادف/مجرا - مجری/محتوا - محتوی/مصراع - مصرع/ملافه، ملحفه/ملال - ملول/ململ - مرمر/منتها - منتهی/مِهمان - میهمان/نانوا - نانبا/نیاکان - نیاگان/نیکویی - نکویی/وسایل، وسایط/هتا - حتی/هژبر - هزبر/همگان - همگنان/هوشیار - هُشیار/هیز - حیز/یکتا - یگانه
درسته، فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بنیاد سعدی کارهای خوبی در زمینه ادبیات کرده اند و به گونه ای، کارشان بد نبوده است ولی شایسته بود، درخور پولی که می گیرند و اسم و رسمی که دارند:
در زمینه چند املایی ها خوب کار می کردند و آن ها را زیر هم نمی نوشتند، دسته بندی و به روز رسانی می کردند و با دادیک هایشان ( قانون هایشان ) یاد می دادند تا مشکلی به این کوچیکی به یک چالش بزرگ تبدیل نشود!
( ( یه خواهش هم میخوام بکنم از همه ی کسانی که جایگاهی در این کشور دارند:
خواهشمندم درست کار کنید یا اگه نمی تونید، دستِ کم کارِ درست را انجام دهید و کار را به درستکارها و کار درست ها بسپارید و به اون ها پر و بال دهید!
امیدوارم برای یک بار هم که شده به خوش بینی ( دید مثبت ) به این دردِ دل ها نگاه کنند! ) )
گاهی فرزندانمان و همچنین خودمان سردرگم می شویم که سرانجام کدام نوشتار درست هست و گاهی هم "بدون" خردورزی ( منطق ) و فَرنودها ( دلایل ) بر نظرمان پافشاری می کنیم و گهگاهی هم؛ که به پیامدی ( نتیجه ای ) نمی رسیم، دشواری های زبان فارسی را به گردن زبان خود می اندازیم و بر آن خُرده می گیریم و آن را پیچیده می دانیم!
در حالی که به خوبی می دانیم هدف خداوند از آفرینش زبان های گوناگون:
این است که چیستی و راهکارهای آن را پیدا کنیم، تا نظام مندی پروردگار را با همه ی درونمان دریابیم و به یاد بیاوریم که خداوند هیچ چیزی را بی هوده ( بیهوده ) نیافریده است!
پس هیچ زبانی پیچیده و دشوار نیست، این خودمان هستیم که راهکارهایَش را می توانیم پیدا کنیم!
چند املایی ها یا چند رَجی ها: املاهایی که شکلی متفاوت یا خط نوشتاری گوناگون ولی معنی یکسانی دارند و به سه دسته، دسته بندی می شوند:
1. دسته نخست:
هر دو شکل این نوشتارها درست است ولی نوشتار دومِ این کلمه ها دیگر کهنه، نارایج ( منسوخ ) شده است یا هم آوا است و معنی ناهمسانی با نوشتار نخست این کلمه ها دارد!
پس بهتر است از املای نخست این واژگان بهره بگیریم!
فرهنگستان هم تا جایی که تونسته، برای آسانی کار و فارسی سَره ( ناب ) :
در فارسی و خارجی >>> حرف ( ت ) را به ( ط ) و حرف ( ق ) را به ( غ ) برتری داده است!
مانند: اتاق - اطاق/باتری - باطری ( فرانسوی ) /قورباغه - غورباقه/یاتاقان - یاتاغان ( ترکی ) و. . .
گرچه در برخی از واژگان هنوز هم حرف های ( ط، غ ) رواج دارد و به کار می آید!
مانند: قوطی - قوتی/باجناغ - باجناق و. . .
( ( هر چند برخی از واژه های این دسته را باید در دسته ی واژه های هم آوا جای داد ( مانند: توسی، طوسی - لوطی، لوتی و. . . ) ولی چون می خواستم سنجشی میان چند املایی ها بکنم برای همین به ناچار در این دسته قرار دادم!
یادآوری: نمونه ای از واژه های هم آوا: گزاردن، گذاردن - طوفان، توفان! و. . . ) )
مُشتی نمونه خَروار:
اتاق - اطاق/اتراق - اطراق/اتو - اطو/اختاپوس - اختاپوث/آذوقه - آزوقه/آروغ ( باد گلو ) - آروق ( نام جایی و مکانی ) /آقا ( لقب مردان ) - آغا ( لقب زنان و اَخته شدگان! ) /ایذه - ایزه/باتری - باطری/باتلاق - باطلاق/باتوم - باطوم ( تلفظ عامیانه واژه فرانسوی: باتون ) /
باجناغ - باجناق ( چون همانند جناغ قفسه سینه: از پایین، دنده ها و از بالا، استخوان ترقوه را به هم پیوند می دهد و از همه مهم تر از قلب محافظت می کند - برای همین هست که در بازی "یادم تو را فراموش" برای نمادی از جناغ، جناغ مرغ را می شکند تا از ته دل به شرطی که بستند، پایبند باشند! ) /
بَلغور - بَلقور/بُقچه - بُغچه/پاتوق - پاتوغ/تاس ( کچل، بی مو - پیاله، کاسه، جام - گردانک در بازی ها ) - طاس ( آویزهای طلا یا نقره ای زینتی ) /طاقدیس ( طاق:خمیدگی، چین خوردگی - درگاه، ایوان، بام به همراه پسوند همانندی"دیس" ) - تاقدیس ( تاق:درختچه ای کویری به همراه پسوند همانندی "دیس" ) /تالار - طالار/تاوَل - طاوَل/تایر ( چرخ ) - طایر ( بر وزن فاعل - جمع طیور - پرندگان ) /تَرخون - طَرخون/تَق تَق ( نام آوا است، برا بهتر فهمیدن نگاهی به واژه "قرق" بیَندازید ) - تَغ تَغ/تَنخا ( دست مایه! - واژه اوستایی و از ریشه دَنا ( Dana ) و مشتق شده آن: دانگ ) - تَنخواه ( تن خواستن، بدن دوست داشتن ) /توس - طوس/توسی ( شهر توس! ) - طوسی ( رنگ مایل به خاکستری ) /
تِهران - طِهران ( در نخست "گِهران": جای گرمسیر >>> سپس تِهران: گرم راندن یا راه رفتن در دامنه گرما تِه: گرم ولی سِم: سرد مانند: سِمیرم
یا تَهران: تَه راه رفتن در ایران - گرچه برخی باور دارند چون سلسله طاهریان بر آن فرمانروایی کردند به آن "طِهران" هم می گویند ) /
تِی ( زمین شوی ) - طِی ( پیمودن، هنگام ) /چَلغوز - چَلقوز/حوله - هوله/حَلیم ( از ریشه حلم - بُردبار، صبور ) - هَلیم ( از ریشه هَلام ولی از اوستایی گرفته شده است: هَئورُوَه - غذایی به مانند هَریسه که با گوشت و گندم پزند! ) /خاف - خواف/خَتمی ( لقب پیامبر"ص" ) - خَطمی ( نوعی گُل ) /خُلد ( بهشت، مینو ) - خُلُود ( پاینده، جاودان ) /دوقلو - دوغلو ( دو تا قلو یا دوق"دوغ" به ترکی یعنی زاییدن و "لو" پسوند نسبت ترکی است! ) /رُتیل ( از ریشه رُتیلا ) - رُطیل/زغال - ذغال/زُکام - ذُکام/زِنون - ذِنون/سوغات - سوقات/شیلَنگ - شِلَنگ/شَلیته - شلیطه/عِرق ( تعصب، جانبداری ) - اَرِق ( بی خواب شدن، بیدار ماندن ) /عَلاف ( بر وزن فَعال - جمع علف هرز:وِلنگار! ) - اَلاف ( جمع الف! - دوستی و الفت نشان دادن - هزار دهنده - چهره، مشهور ) /اَنتر ( اَن: جمع شدگی و فشردگی چیزی مانند: انگور، انار، انبان، انباز، انبار و. . . پس انتر: جمع شدگی چیزهای تر یا میمون کوچک ) - عَنتر ( نوعی مگس: خرمگس ) /عَیال ( خانواده ) - اَیال ( بازگشتن ) /غَلتان - غَلطان/غَلتیدن - غَلطیدن/غَلتَک - غَلطَک/غُلغُل ( صدای جوشیدن آب و. . . - صدای پرندگان مانند بلبل - همهمه، فریاد ) - فَطیر - فَتیر/قُلقُل ( مرد چُست و چابُک - نام دهی از شهرستان ساری ) /قاتی، قاطی ( از واژه ترکی قاتماخ، قاتمَق یا گیاه مخدر قات ) /قاتی پاتی - قاطی پاطی/قار قار ( قار: صدای چیزی ) - غار غار ( غار: سوراخی در کوه ) /قار و قور - غار و غور/قَدّاره ( نوعی قمه و شمشیر هندی که به آن کتاره گویند ) - غَدّاره ( بی وفا، ترک کننده و جفاکار ) /قُدقُد - غُدغُد/قَدِغَن - غَدِقَن/قرتی - غرتی/قُرُق - قورُق - غُرُق/قِشقِرِق - غِشغِرِق/قِشلاق - قشلاغ/قورباغه - غورباقه/قوری - غوری/قوطی - قوتی/لات - لاط/لَق - لَغ/لوت ( دشت لوت - بیابانی در استان کرمان ) - لوط ( قومی در زمان پیامبری ابراهیم"ع" ) /لوطی ( جوانمرد، داش، باباشَمَل! ) - لوتی ( شکم پرست، شکمو - لُخت، عریان، برهنه ) /مَلات - ملاط/وزغ - وزق/ورقلمبیدن - ورغلمبیدن/یاتاقان - یاتاغان/یالقوز - یالغوز/یُغور - یُقور - یغر
در زمینه چند املایی ها خوب کار می کردند و آن ها را زیر هم نمی نوشتند، دسته بندی و به روز رسانی می کردند و با دادیک هایشان ( قانون هایشان ) یاد می دادند تا مشکلی به این کوچیکی به یک چالش بزرگ تبدیل نشود!
( ( یه خواهش هم میخوام بکنم از همه ی کسانی که جایگاهی در این کشور دارند:
خواهشمندم درست کار کنید یا اگه نمی تونید، دستِ کم کارِ درست را انجام دهید و کار را به درستکارها و کار درست ها بسپارید و به اون ها پر و بال دهید!
امیدوارم برای یک بار هم که شده به خوش بینی ( دید مثبت ) به این دردِ دل ها نگاه کنند! ) )
گاهی فرزندانمان و همچنین خودمان سردرگم می شویم که سرانجام کدام نوشتار درست هست و گاهی هم "بدون" خردورزی ( منطق ) و فَرنودها ( دلایل ) بر نظرمان پافشاری می کنیم و گهگاهی هم؛ که به پیامدی ( نتیجه ای ) نمی رسیم، دشواری های زبان فارسی را به گردن زبان خود می اندازیم و بر آن خُرده می گیریم و آن را پیچیده می دانیم!
در حالی که به خوبی می دانیم هدف خداوند از آفرینش زبان های گوناگون:
این است که چیستی و راهکارهای آن را پیدا کنیم، تا نظام مندی پروردگار را با همه ی درونمان دریابیم و به یاد بیاوریم که خداوند هیچ چیزی را بی هوده ( بیهوده ) نیافریده است!
پس هیچ زبانی پیچیده و دشوار نیست، این خودمان هستیم که راهکارهایَش را می توانیم پیدا کنیم!
چند املایی ها یا چند رَجی ها: املاهایی که شکلی متفاوت یا خط نوشتاری گوناگون ولی معنی یکسانی دارند و به سه دسته، دسته بندی می شوند:
1. دسته نخست:
هر دو شکل این نوشتارها درست است ولی نوشتار دومِ این کلمه ها دیگر کهنه، نارایج ( منسوخ ) شده است یا هم آوا است و معنی ناهمسانی با نوشتار نخست این کلمه ها دارد!
پس بهتر است از املای نخست این واژگان بهره بگیریم!
فرهنگستان هم تا جایی که تونسته، برای آسانی کار و فارسی سَره ( ناب ) :
در فارسی و خارجی >>> حرف ( ت ) را به ( ط ) و حرف ( ق ) را به ( غ ) برتری داده است!
مانند: اتاق - اطاق/باتری - باطری ( فرانسوی ) /قورباغه - غورباقه/یاتاقان - یاتاغان ( ترکی ) و. . .
گرچه در برخی از واژگان هنوز هم حرف های ( ط، غ ) رواج دارد و به کار می آید!
مانند: قوطی - قوتی/باجناغ - باجناق و. . .
( ( هر چند برخی از واژه های این دسته را باید در دسته ی واژه های هم آوا جای داد ( مانند: توسی، طوسی - لوطی، لوتی و. . . ) ولی چون می خواستم سنجشی میان چند املایی ها بکنم برای همین به ناچار در این دسته قرار دادم!
یادآوری: نمونه ای از واژه های هم آوا: گزاردن، گذاردن - طوفان، توفان! و. . . ) )
مُشتی نمونه خَروار:
اتاق - اطاق/اتراق - اطراق/اتو - اطو/اختاپوس - اختاپوث/آذوقه - آزوقه/آروغ ( باد گلو ) - آروق ( نام جایی و مکانی ) /آقا ( لقب مردان ) - آغا ( لقب زنان و اَخته شدگان! ) /ایذه - ایزه/باتری - باطری/باتلاق - باطلاق/باتوم - باطوم ( تلفظ عامیانه واژه فرانسوی: باتون ) /
باجناغ - باجناق ( چون همانند جناغ قفسه سینه: از پایین، دنده ها و از بالا، استخوان ترقوه را به هم پیوند می دهد و از همه مهم تر از قلب محافظت می کند - برای همین هست که در بازی "یادم تو را فراموش" برای نمادی از جناغ، جناغ مرغ را می شکند تا از ته دل به شرطی که بستند، پایبند باشند! ) /
بَلغور - بَلقور/بُقچه - بُغچه/پاتوق - پاتوغ/تاس ( کچل، بی مو - پیاله، کاسه، جام - گردانک در بازی ها ) - طاس ( آویزهای طلا یا نقره ای زینتی ) /طاقدیس ( طاق:خمیدگی، چین خوردگی - درگاه، ایوان، بام به همراه پسوند همانندی"دیس" ) - تاقدیس ( تاق:درختچه ای کویری به همراه پسوند همانندی "دیس" ) /تالار - طالار/تاوَل - طاوَل/تایر ( چرخ ) - طایر ( بر وزن فاعل - جمع طیور - پرندگان ) /تَرخون - طَرخون/تَق تَق ( نام آوا است، برا بهتر فهمیدن نگاهی به واژه "قرق" بیَندازید ) - تَغ تَغ/تَنخا ( دست مایه! - واژه اوستایی و از ریشه دَنا ( Dana ) و مشتق شده آن: دانگ ) - تَنخواه ( تن خواستن، بدن دوست داشتن ) /توس - طوس/توسی ( شهر توس! ) - طوسی ( رنگ مایل به خاکستری ) /
تِهران - طِهران ( در نخست "گِهران": جای گرمسیر >>> سپس تِهران: گرم راندن یا راه رفتن در دامنه گرما تِه: گرم ولی سِم: سرد مانند: سِمیرم
یا تَهران: تَه راه رفتن در ایران - گرچه برخی باور دارند چون سلسله طاهریان بر آن فرمانروایی کردند به آن "طِهران" هم می گویند ) /
تِی ( زمین شوی ) - طِی ( پیمودن، هنگام ) /چَلغوز - چَلقوز/حوله - هوله/حَلیم ( از ریشه حلم - بُردبار، صبور ) - هَلیم ( از ریشه هَلام ولی از اوستایی گرفته شده است: هَئورُوَه - غذایی به مانند هَریسه که با گوشت و گندم پزند! ) /خاف - خواف/خَتمی ( لقب پیامبر"ص" ) - خَطمی ( نوعی گُل ) /خُلد ( بهشت، مینو ) - خُلُود ( پاینده، جاودان ) /دوقلو - دوغلو ( دو تا قلو یا دوق"دوغ" به ترکی یعنی زاییدن و "لو" پسوند نسبت ترکی است! ) /رُتیل ( از ریشه رُتیلا ) - رُطیل/زغال - ذغال/زُکام - ذُکام/زِنون - ذِنون/سوغات - سوقات/شیلَنگ - شِلَنگ/شَلیته - شلیطه/عِرق ( تعصب، جانبداری ) - اَرِق ( بی خواب شدن، بیدار ماندن ) /عَلاف ( بر وزن فَعال - جمع علف هرز:وِلنگار! ) - اَلاف ( جمع الف! - دوستی و الفت نشان دادن - هزار دهنده - چهره، مشهور ) /اَنتر ( اَن: جمع شدگی و فشردگی چیزی مانند: انگور، انار، انبان، انباز، انبار و. . . پس انتر: جمع شدگی چیزهای تر یا میمون کوچک ) - عَنتر ( نوعی مگس: خرمگس ) /عَیال ( خانواده ) - اَیال ( بازگشتن ) /غَلتان - غَلطان/غَلتیدن - غَلطیدن/غَلتَک - غَلطَک/غُلغُل ( صدای جوشیدن آب و. . . - صدای پرندگان مانند بلبل - همهمه، فریاد ) - فَطیر - فَتیر/قُلقُل ( مرد چُست و چابُک - نام دهی از شهرستان ساری ) /قاتی، قاطی ( از واژه ترکی قاتماخ، قاتمَق یا گیاه مخدر قات ) /قاتی پاتی - قاطی پاطی/قار قار ( قار: صدای چیزی ) - غار غار ( غار: سوراخی در کوه ) /قار و قور - غار و غور/قَدّاره ( نوعی قمه و شمشیر هندی که به آن کتاره گویند ) - غَدّاره ( بی وفا، ترک کننده و جفاکار ) /قُدقُد - غُدغُد/قَدِغَن - غَدِقَن/قرتی - غرتی/قُرُق - قورُق - غُرُق/قِشقِرِق - غِشغِرِق/قِشلاق - قشلاغ/قورباغه - غورباقه/قوری - غوری/قوطی - قوتی/لات - لاط/لَق - لَغ/لوت ( دشت لوت - بیابانی در استان کرمان ) - لوط ( قومی در زمان پیامبری ابراهیم"ع" ) /لوطی ( جوانمرد، داش، باباشَمَل! ) - لوتی ( شکم پرست، شکمو - لُخت، عریان، برهنه ) /مَلات - ملاط/وزغ - وزق/ورقلمبیدن - ورغلمبیدن/یاتاقان - یاتاغان/یالقوز - یالغوز/یُغور - یُقور - یغر