چند املایی ها

پیشنهاد کاربران

واقعا عالی بود. خیلی نکات جدید یاد گرفتم. واقعا دقیق بیان شده بود.
تلاش کن یا طلاش کن کدامش در املای فارسی درست هس
3. دسته سوم: هر دو شکل این نوشتارها درست است!
به این جور چند املایی ها >>> چند املایی های همزه دار می گویند که از زبان عربی وارد واژگان فارسی شده است!
( ( اگر همزه بر روی حرفی ( جایگاه همزه یا کرسی همزه ) نوشته شود؛ آن حرف خوانده نمی شود و در واج شماری هم به حساب نمی آید!
مانند: لؤلؤ >>> حرف " ؤ " خوانده نمی شود و در واج شماری به حساب نمی آید:
ل/ــُــ/ل/ــُــ >>> ص/م/ص/م: 4 واج ) )
یکی از ویژگی های زبان پارسی و هندو اروپایی این است که "همزه" تنها در آغاز واژه ها وجود دارد!
مانند: آتش >>> ء/ا/ت/ــَــ/ش >>> ص/م/ص/م/ص: 5 واج
سرآغاز >>> س/ــَــ/ء/ا/غ/ا/ز >>> ص/م/ص/م/ص/م/ص: 7 واج
1 ) دادیک های ( قانون های ) تک املایی ها:
الف ) اگر ( پیش ) از همزه ( ضمه ) بیاید >>> همزه به شکل " ؤ " نوشته می شود!
مانند: مُؤانست، مُؤذن، مُؤلف، مُؤفق و. . .
ب ) اگر ( پیش ) از همزه ( کسره یا فتحه ) بیاید >>> همزه به شکل " ئـ " نوشته می شود!
مانند: لِئامت، ائتلاف، مُشمَئز، قرائت و. . .
ج ) اگر ( پیش ) از همزه ( فتحه ) و ( پس ) از آن صدای ( آ ) بیاید یا صدایی نیاید >>> همزه به شکل " آ " یا " أ " نوشته می شود!
مانند: مَآخذ، مَآب، مَآثر، لَآلی، مُنشَآت - تَأثیر، تَأمین، تَأکید، تَأیید - منشَأ، مبدَأ، خلَأ، ملجَأ و. . .
( ( پس بهتر است همزه ی تک املایی ها را بگذاریم >>> چون هم بفهمیم که واژه ای عربی است و هم گاهی با واژه های فارسی اشتباه نگیریم:
مانند: یأس ( ناامیدی ) - یاس ( نوعی گل ) /رأی ( نظر ) - رای ( اندیشه ) /شأن ( بزرگی ) - شان ( خانه ) /تأنی ( آهستگی ) - تانی ( توانایی ) /توأم ( همراه ) - تواَم ( تو و ضمیر شخصی ــَــم: تو هم ) /رؤسا ( رییسان، سَران ) - روسا ( روس ها ) و. . . ) )
2. گذاشتن ( حرکت ) بر روی ( همزه ) نادرست است؛ مگر این که همزه پایانی، نقش نمای اضافه بگیرد!
مانند: منشأِ حیات - جزءِ اول - ماءِ مَعین - سوءِ سابقه - شیءِ نوک تیز و. . .
3. در فارسی همزه از آخر کلمات عربی که پایانش به ( اء ) می رسد کاهش ( حذف ) می شود!
مانند: املاء >>> املا/انشاء >>> انشا/صفاء >>> صفا/بلاء >>> بلا/امضاء >>> امضا و. . .
4 ) دادیک های ( قانون های ) چند املایی ها:
الف ) هرگاه ( پیش ) از همزه ( ساکن ) یا ( حرکت دار ) باشد و ( پس ) از آن صدای ( ئو ) بدهد >>> همزه به شکل " ئـ " یا " ؤ " نوشته می شود!
مانند: مسئول - مسؤل - مسؤول/رئوف - رؤوف و. . .
ب ) هر گاه ( پیش ) از همزه ( ساکن ) یا ( حرکت دار ) باشد ولی ( خود ) همزه ( حرکت دار ) باشد >>> همزه به شکل " ئـ " یا " أ " نوشته می شود!
مانند: مسئله - مسأله/مئوف - مأوف
می توانیم دادیک های ( قانون های ) چند املایی ها را بخاطر نسپاریم و به جایش این ها را یاد بگیریم:
( ( گرچه برخی از این واژه ها پارسی هستند و به نادرستی با همزه بکار برده شدند!
مانند: فرمایید، نمایید، آیین، پایین و. . . ) )
1 - ئی >>> یی
مانند: دائی >>> دایی/مرئی >>> مریی
2 - ئیم >>> ییم
مانند: نمائیم >>> نماییم/شادئیم >>> شادییم
3 - ئید >>> یید
مانند: نگوئید >>> نگویید/فرمائید >>> فرمایید
4 - ئین >>> یین
مانند: آئین >>> آیین/پائین >>> پایین
5 - ئـ به همراه چسبیده به حرف دیگری >>> ی به همراه چسبیده به حرف دیگری
مانند: دائم >>> دایم/علائم >>> علایم
( ( هرگاه سه تا " ی " پشت سر هم بیاید بین آن ها " ئـ " قرار می گیرد. مانند: شییی >>> شیئی ) )
6 - أ، ؤ، ؤو >>> ئو
مانند: مسؤل، مسؤول >>> مسئول/جرأت >>> جرئت
7 - کلمه های خارجی با " ئـ " نوشته شوند!
مانند: رئال/پروتئین/سئول/دوئل/سوئد/سوئیس/تئاتر و. . .
مُشتی نمونه خَروار:
آیین - آئین/آیینه - آئینه - آینه/پاییز - پائیز/پایین - پائین/تأیید - تأئید/جرئت - جرأت/خاین - خائن/دایم - دائم/رئوف - رؤوف/رییس - رئیس/سئوال - سؤال/شئون - شؤون/علایم - علائم/غایله - غائله/غایب - غائب/فرمایید - فرمائید/قایل - قائل/قایم - قائم/قصاید - قصائد/مئوف - مأوف/مئونت - مؤونت/مرآت - مراَ آت/مریی - مرئی/مسایل - مسائل/مسئله - مسأله/مسئول - مسؤل - مسؤول/نایب - نائب/نشئت - نشأت/نمایید - نمائید/هیئت - هیأت

2. دسته دوم: هر دو شکل این نوشتارها درست است ولی ممکن است به فَرنودهایی ( دلایلی ) مانند:
در جمله یا شعر - پارسی یا عربی - لهجه های محلی و بومی و. . . بودنشان، طرز و شیوه ی نوشتن و خواندنِ آن ها، می تواند ناهمسان باشد!
الف ) بیشتر کلماتی که شباهت آوایی یا پارسی و عربی نسبت به هم دارند یا ناهمگونی همخوانی:
مانند: "ب - و" / "پ - ف" / "ز - ژ" / "ک - گ" و. . .
برای نمونه: بُرنا - وُرنا/پرهیزکار ( کار: اسم فاعل و انجام دهندگی ) - پرهیزگار ( گار: پسوند فاعل و انجام دهندگی ) /مشکل - مشگل/پارسی - فارسی
ب ) می توان به جای حرف های " ة و ی"عربی، از حرف های فارسی " ت ( ه ) و ا " آن ها بهره برد!
برای نمونه: آیت - آیة - آیه/فلاحت - فلاحة - فلاحه/شورا - شوری/کسرا - کسری/دکترا - دکتری و. . .
پ ) حرفی بین کلمه ای اضافه یا حذف شود و یا تغییر کند ولی معنی آن عوض نشود یا همگونی همخوان - واکه ای:
برای نمونه: بالش، بالشت/پاتابه - پایتابه/زِنهار - زینهار/بوستان - بُستان/تاوان - توئون/چهار - چار/سِبیل - سیبیل/شِلَنگ - شیلنگ/شِکر - شیکر/گوهر - گُهَر/خُشنود - خوشنود/ماه - مَه/هِفده - هیفده/هِجده - هیجده و. . .
ت ) آخر کلمه تغییر کند ولی معنای یکسانی داشته باشد!
( ( هم سنجی ( مقایسه ) شود با پسوندهای ( ه ) در واژه >>> تفاوت های بین ( ی ) ، ( ه ) و نقش نمای اضافه! ) )
برای نمونه: ضیعت - ضیعة - ضیعه/انابت - انابة - انابه/لُجه - لُجّی ( "ة" جایگزین "ه یا ت یا ی" شده است! ) /رستن - رسته ( بن فعل و مصدر ) /رخسار - رخساره ( حالت تأکیدی ) و. . . .
( ( البته به شرطی که معنای آن ها عوض نشود!
مانند: ارادت ( چاکریم ) - اراده ( اختیار ) /اقامت ( ساکن شدن ) - اقامه ( برپا داشتن ) /مصاحبت ( هم نشینی ) - مصاحبه ( نظر خواستن و گزارش گرفتن از کسی ) و. . . ) )
ث ) کلماتی که دو " و " دارند: هر دو شکل "نوشتن" آن ها درست هست ولی بستگی داره که "چجوری" بخونیم!
( ( بهتر است با مصوت بلند ( او کشیده ) "خوانده" شوند ! ) )
مانند: داوود: د/ا/و/ــُــ و/د >>> ص/م/ص/م ( مصوت بلند: اویِ کشیده یا بلند ) /ص: 5 واج
داوُد: د/ا/و/ــُــ/د >>> ص/م/ص/م ( مصوت کوتاه: ــُــ ) /ص: 5 واج
سنجش ( مقایسه ) با "روز - رُز":
روز: ر/ــُــ و/ز >>> ص/م ( مصوت بلند: اویِ کشیده یا بلند ) /ص: 3 واج
رُز: ر/ــُــ/ز >>> ص/م ( مصوت کوتاه: ــُــ ) /ص: 3 واج
برای نمونه: کاووس - کاوُس/طاووس - طاوُس/چاووش - چاوُش/هالیوود - هالیوُد/وول خوردن - وُل خوردن و. . .
( ( سیاوَش یا سیاوُوش: "وَش" در اینجا پسوند نسبت است و به مانند "وُوش" معنای اسب می دهد و به معنی دارنده ی اسب سیاه است! ) )
ج ) گاهی برای " ادب " از سوم شخص مفرد ( ــَــ د ) - دوم شخص جمع ( ید، اید ) - سوم شخص جمع ( ــَــ ند، اند ) >>> گاهی برای " خودمونی " کردن از ضمیر پیوسته شخصی - پسوند نسبت ( ــَِــ ش، ه ) - پسوند نسبت ( ین ) - پسوند دارندگی ( ــَــ ن ) بهره می بریم!
مانند: باشد - باشید - باشند >>> باشه - باشین - باشن/بذارد - بذارید - بذارند >>> بذاره - بذارین - بذارن/
برد ( می برد ) - برید - برند >>> بره ( می بره ) - برین - برن/بگد ( می گد ) - بگید - بگند >>> بگه ( می گه ) - بگین - بگن/
خوابد - خوابید - خوابند >>> خوابه - خوابین - خوابن/خوبد - خوبید - خوبند >>> خوبه - خوبین - خوبن/
چطورد - چطورید - چطورند >>> چطوره - چطورین - چطورن/دیدد - دیدید - دیدند >>> دیده - دیدین - دیدن/
هستد - هستید - هستند >>> هستش - هستین، هستن/بخرد - بخرید - بخرند >>> بخره - بخرین - بخرن و. . . .
مانند: همه چیز اینجا باشد >>> همه چیز اینجا باشه!
به شرطی که معنای واژه عوض نشود مانند: ترسید ( وحشت کرد ) - ترسین ( نام شهری - سین های تَر ) /بارید ( بارش کرد ) - بارین ( نام شهری - گرچه به کردی یعنی بارندگی، بارش ) و. . .
( ( نکته ای خارج از این پُرسمان ( موضوع ) :
هنگامی که واژه ای آخرش ( ه ) بیاید و بخوایم ( بخواهیم ) با فعل های مخفف ( ــَــم، ام - یی، ای - یم، ایم - ید، اید - ــَــ ند، اند ) و ضمیرهای پیوسته شخصی ( ــَــ م، ــَــ ت، ــَــ ش، ــِــ مان، ــِــ تان، ــِــ شان ) بکار بریم ( برای آگاهی بیشتر به تفاوت های ( ی ) و ( ه ) و نقش نمای اضافه، بخش نکته های با ارزش1 نگاهی بیَندازید! ) :
اگر به شکل "چسبیده" بنویسم >>> ( ه ) را تبدیل ( فتحه یا کسره ) می کنیم و با فعل های مخفف و ضمیرهای پیوسته شخصی بکار می بریم!
مانند: خندَم، نالیم، اندیشید، پایَم ( پای من ) ، بنویسیم، پیکرَند - راهَم ( پیالَم ) ، برایَت ( خواستَت ) ، جایَش ( جوجَش ) ، خوبِمان، نالِشان، کشورِتان و. . .
ولی اگر به شکل "جدا" بنویسیم >>> خود کلمه با فعل های مخفف و ضمیرهای شخصی پیوسته می آید!
مانند: خنده ام، ناله ایم، اندیشه اید، پایه ام ( پای من، پاکارَم ) ، بنویسه ایم، پیکره اند - راهِ من ( پیاله ام ) ، برای تو ( خواسته ات ) ، جای شما ( آن ) ( جوجه اش ) ، خوبه مان، ناله شان، کشور تان و. . . ) )
چ ) گاهی برای" ادب" از ( آ ) میان واژه و گاهی برای " خودمونی" از ( و ) میان واژه استفاده می کنیم!
مانند: خوشخوشان - خوش خوشون/را - رو/دیوانه - دیوونه/می توانید - می تونید/خواندن - خوندن/شادیمان - شادیمون/برایتان - براتون/بخاطرشان - بخاطرشون
از اینجا به بعد ( ح تا ذ ) چند املایی هایی هستند که به ندرت از نوشتار دوم استفاده می شود!
ح ) واژه های مرکّب را می توان به گونه جدا و سَرِهم نوشت اما بهتر است به گونه ای نوشته شوند؛ که بتوان به آسانی و با شتاب، آن را فهمید و خواند و برای بیشتر مردم آشنا باشد!
مانند: کتابخانه - کتاب خانه/یخچال - یخ چال/جامدادی - جا مدادی/رونمایی - رو نمایی/رهرو - ره رو
( ( البته در صورتی که معنی واژه عوض نشود!
مانند: دستخوش ( مورد ) ، دست خوش ( دستت درست! ) - دستگیر ( گرفتن به زور ) ، دست گیر ( کمک ) - روانی ( روحی ) ، روا نی ( شایسته نیست ) - پیشِ رو ( جلو ) ، پیشرو ( پیشتاز ) - دستِ کم ( حداقل، کمینه ) ، دستکم ( پیش پا افتاده، آسون ) همدرد ( دلسوز ) ، هم درد ( خودِ چالش و دردسر ) و. . . ) )
مانند بخشی از این ترانه نو ( جدید ) داداش دوقلوم: " تو هم"، " تَوَهّم" دنیایِ مَنی، نه زیادی نه کمی/مثلِ روزَم روشنه، تو تاریکی ها پُشتَمی!

خ ) کاهش واج ها در تلفظ ( کاهش آوایی ) : که تنها "نوشتن" نوشتار نخست و "خواندن" نوشتار دومی آن ها درست است!
برای نمونه: دست بند - دس بند/دستیار - دس یار/دوستدار - دوستار/قندشکن - قن شکن/دُرُست - دُرُس/فهرست - فهرس
کاهش همزه ی آغازی در واژه های مرکّب، مشتق - مرکب و شعر ( برای هم خوانی یا تطابق شعر ) : که نوشتن و خواندن هر دو درست است و بستگی داره که چجوری بنویسیم و بکار ببریم! ( جدا یا چسبیده )
برای نمونه: دستاورد - دست آورد/فرایند - فر آیند/کارایی - کار آیی/برُفتاد - بر اُفتاد/دلارام - دل آرام/خوشایند - خوش آیند/پیشاهنگ - پیش آهنگ/هماهنگ - هم آهنگ ( آ: پسوند اسم ساز مانند: برابر، سراسر، لبالب، رویاروی و. . . )
کان ( کِان ) - که آن/کاین ( کِاین ) - که این/کُنون - اکنون/وین - و این/وَز - و از/وَزین - و از این/کَزین ( کِزین ) - که از این/ازیرا - از این را و. . .
د ) ادغام یا همگونی همخوانی: به مانند ادغام در صامت های "ج، ت" >>> ش و
کاهش واجی تنها "نوشتن" نخست و "خواندن" دومی آن ها درست است!
برای نمونه: اجتماع - اشتماع/مجتبی - مشتبا/
بدتر - بتّر/شب پره - شپّره/هیچ چیز - هیچیز/سپهر - سپِّر و. . .
ذ ) اِبدال در صامت های "ن، ب" >>> م: همانند پیشین تنها "نوشتن" نخست و "خواندن" دومی آن ها درست است!
برای نمونه: جنبنده - جمبنده/پنبه - پمبه/شنبه - شمبه و. . .
مُشتی نمونه خَروار:
ابزار - افزار/ارابه - عرّابه/آژنگ - اَژنگ/اُریب - وُریب/اورمیه - اِرمیه - ارومیه/اسپَهان - اسپاهان - اصفهان/آستان - آستانه/اساتیر - اساطیر/استوره - اسطوره/آسیاب - آسیا/آشیان - آشیانه/اُعجوبه - عُجوبه/اَفغان - فَغان/آلودن - آلایش/امپراتور - امپراطور/انابت - انابه/انحداد - انحطاط/اهریمَن - آهَرمَن/آیت - آیة - آیه/بادمجان - بادنجان/بازرسی - وارسی/بانگ - وانگ/بُرنا - وُرنا/بنیاد - بنیان/بُنجُل - بُنجُول/بوته - بُتّه/بوستان - بُستان/بهره - بهر/پابند - پایبند/پاتابه - پایتابه/پارسی - فارسی/پالودن - پالایش/پرهیزکار - پرهیزگار/پِشکِل - پِشک/پلو - چلو/پَلیدی - پَلَشتی/پیامبر - پیغامبر ( پیمبر، پیغمبر ) /پولادین - فولادین/پیرامون - پیرامَن/پیژامه - پیژاما/پایجامه - پیجامه/تا - تاه ( خَم - رفتار ) /تارمی - طارمی/تابه - تاوه/تاش - داش/تاوان - توئون/تباشیر - طباشیر/تو را - تُرا/تراز - طراز/تَشت - طَشت/تُشَک - تُوشَک - دُشَک - دُوشَک/تک - تگ ( دو، دویدن - ژرف، بُن، تَه ) /توست، تُست/توفال - توبال/جارو - جاروب/جزء - جزو/جوی - جوب/چاه - چَه/چِلِنگَر - چِلینگَر/چهار - چار/ختا - خطا/خارا - خاره/خورجین - خُرجین/خوشنود - خُشنود/خصاصت - خصاصة - خصاصه/دُچار - دُوچار/دِرهَم - دِرَم/دشوار - دشخوار/دُگمه - دُکمه - تُکمه/دوزخ - دُروزخ/دوستدار - دوستار/دیرین ( پیشین ) ، دیرینه ( پیشینه ) /رخسار - رخساره/رستن - رسته/رستاک - سِتاک/رُقعَت - رُقعَة - رُقعه/راه - رَه/رهگذر - رهگذار/رُو در رُو بایستی - رُو در بایستی - رُو در وایسی - رُو در باسی - رُو در واسی/ریو - ریب/زابلستان - زاولستان/زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت/زِنهار - زینهار/سپید - سفید/ستیز - ستیزه/سوگ - سوک/سپاهان - صفاهان/سیستان - سَجِستان/شاب - شباب - ( شبان: جمع شاب - جوانان ) /شاباش - شادباش/شالوده - شالُده/شگون - شگوم/شوخگِن - شوخگین/ضیعت - ضیعة - ضیعه/طوبا - طوبی/عزّت - عزّ/فلاحت - فلاحة - فلاحه/قاچ - قاش/قهقهه - قاه قاه/قسیم - وسیم/کبوتر - کفتر/کنکاش - کنگاش - کنکاج/کجاوه - کجابه - کژاوه/کُلَنگ - کُلَند/کمک، کومک/کمین - کمینه/کیهان - گیهان/گاه - گه/لُب - لوب/لُجّه - لُجّی/مأوا - مأوی/ماه - مَه/متابعت - مطاوعت/مترادف - مرادف/مجرا - مجری/محتوا - محتوی/مصراع - مصرع/ملافه، ملحفه/ملال - ملول/ململ - مرمر/منتها - منتهی/مِهمان - میهمان/نانوا - نانبا/نیاکان - نیاگان/نیکویی - نکویی/وسایل، وسایط/هتا - حتی/هژبر - هزبر/همگان - همگنان/هوشیار - هُشیار/هیز - حیز/یکتا - یگانه
منابع• https://abadis.ir/fatofa/تفاوت-های-و-نقش-نمای-اضافه/
درسته، فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بنیاد سعدی کارهای خوبی در زمینه ادبیات کرده اند و به گونه ای، کارشان بد نبوده است ولی شایسته بود، درخور پولی که می گیرند و اسم و رسمی که دارند:
در زمینه چند املایی ها خوب کار می کردند و آن ها را زیر هم نمی نوشتند، دسته بندی و به روز رسانی می کردند و با دادیک هایشان ( قانون هایشان ) یاد می دادند تا مشکلی به این کوچیکی به یک چالش بزرگ تبدیل نشود!
( ( یه خواهش هم میخوام بکنم از همه ی کسانی که جایگاهی در این کشور دارند:
خواهشمندم درست کار کنید یا اگه نمی تونید، دستِ کم کارِ درست را انجام دهید و کار را به درستکارها و کار درست ها بسپارید و به اون ها پر و بال دهید!
امیدوارم برای یک بار هم که شده به خوش بینی ( دید مثبت ) به این دردِ دل ها نگاه کنند! ) )
گاهی فرزندانمان و همچنین خودمان سردرگم می شویم که سرانجام کدام نوشتار درست هست و گاهی هم "بدون" خردورزی ( منطق ) و فَرنودها ( دلایل ) بر نظرمان پافشاری می کنیم و گهگاهی هم؛ که به پیامدی ( نتیجه ای ) نمی رسیم، دشواری های زبان فارسی را به گردن زبان خود می اندازیم و بر آن خُرده می گیریم و آن را پیچیده می دانیم!
در حالی که به خوبی می دانیم هدف خداوند از آفرینش زبان های گوناگون:
این است که چیستی و راهکارهای آن را پیدا کنیم، تا نظام مندی پروردگار را با همه ی درونمان دریابیم و به یاد بیاوریم که خداوند هیچ چیزی را بی هوده ( بیهوده ) نیافریده است!
پس هیچ زبانی پیچیده و دشوار نیست، این خودمان هستیم که راهکارهایَش را می توانیم پیدا کنیم!
چند املایی ها یا چند رَجی ها: املاهایی که شکلی متفاوت یا خط نوشتاری گوناگون ولی معنی یکسانی دارند و به سه دسته، دسته بندی می شوند:
1. دسته نخست:
هر دو شکل این نوشتارها درست است ولی نوشتار دومِ این کلمه ها دیگر کهنه، نارایج ( منسوخ ) شده است یا هم آوا است و معنی ناهمسانی با نوشتار نخست این کلمه ها دارد!
پس بهتر است از املای نخست این واژگان بهره بگیریم!
فرهنگستان هم تا جایی که تونسته، برای آسانی کار و فارسی سَره ( ناب ) :
در فارسی و خارجی >>> حرف ( ت ) را به ( ط ) و حرف ( ق ) را به ( غ ) برتری داده است!
مانند: اتاق - اطاق/باتری - باطری ( فرانسوی ) /قورباغه - غورباقه/یاتاقان - یاتاغان ( ترکی ) و. . .
گرچه در برخی از واژگان هنوز هم حرف های ( ط، غ ) رواج دارد و به کار می آید!
مانند: قوطی - قوتی/باجناغ - باجناق و. . .
( ( هر چند برخی از واژه های این دسته را باید در دسته ی واژه های هم آوا جای داد ( مانند: توسی، طوسی - لوطی، لوتی و. . . ) ولی چون می خواستم سنجشی میان چند املایی ها بکنم برای همین به ناچار در این دسته قرار دادم!
یادآوری: نمونه ای از واژه های هم آوا: گزاردن، گذاردن - طوفان، توفان! و. . . ) )
مُشتی نمونه خَروار:
اتاق - اطاق/اتراق - اطراق/اتو - اطو/اختاپوس - اختاپوث/آذوقه - آزوقه/آروغ ( باد گلو ) - آروق ( نام جایی و مکانی ) /آقا ( لقب مردان ) - آغا ( لقب زنان و اَخته شدگان! ) /ایذه - ایزه/باتری - باطری/باتلاق - باطلاق/باتوم - باطوم ( تلفظ عامیانه واژه فرانسوی: باتون ) /
باجناغ - باجناق ( چون همانند جناغ قفسه سینه: از پایین، دنده ها و از بالا، استخوان ترقوه را به هم پیوند می دهد و از همه مهم تر از قلب محافظت می کند - برای همین هست که در بازی "یادم تو را فراموش" برای نمادی از جناغ، جناغ مرغ را می شکند تا از ته دل به شرطی که بستند، پایبند باشند! ) /
بَلغور - بَلقور/بُقچه - بُغچه/پاتوق - پاتوغ/تاس ( کچل، بی مو - پیاله، کاسه، جام - گردانک در بازی ها ) - طاس ( آویزهای طلا یا نقره ای زینتی ) /طاقدیس ( طاق:خمیدگی، چین خوردگی - درگاه، ایوان، بام به همراه پسوند همانندی"دیس" ) - تاقدیس ( تاق:درختچه ای کویری به همراه پسوند همانندی "دیس" ) /تالار - طالار/تاوَل - طاوَل/تایر ( چرخ ) - طایر ( بر وزن فاعل - جمع طیور - پرندگان ) /تَرخون - طَرخون/تَق تَق ( نام آوا است، برا بهتر فهمیدن نگاهی به واژه "قرق" بیَندازید ) - تَغ تَغ/تَنخا ( دست مایه! - واژه اوستایی و از ریشه دَنا ( Dana ) و مشتق شده آن: دانگ ) - تَنخواه ( تن خواستن، بدن دوست داشتن ) /توس - طوس/توسی ( شهر توس! ) - طوسی ( رنگ مایل به خاکستری ) /
تِهران - طِهران ( در نخست "گِهران": جای گرمسیر >>> سپس تِهران: گرم راندن یا راه رفتن در دامنه گرما تِه: گرم ولی سِم: سرد مانند: سِمیرم
یا تَهران: تَه راه رفتن در ایران - گرچه برخی باور دارند چون سلسله طاهریان بر آن فرمانروایی کردند به آن "طِهران" هم می گویند ) /
تِی ( زمین شوی ) - طِی ( پیمودن، هنگام ) /چَلغوز - چَلقوز/حوله - هوله/حَلیم ( از ریشه حلم - بُردبار، صبور ) - هَلیم ( از ریشه هَلام ولی از اوستایی گرفته شده است: هَئورُوَه - غذایی به مانند هَریسه که با گوشت و گندم پزند! ) /خاف - خواف/خَتمی ( لقب پیامبر"ص" ) - خَطمی ( نوعی گُل ) /خُلد ( بهشت، مینو ) - خُلُود ( پاینده، جاودان ) /دوقلو - دوغلو ( دو تا قلو یا دوق"دوغ" به ترکی یعنی زاییدن و "لو" پسوند نسبت ترکی است! ) /رُتیل ( از ریشه رُتیلا ) - رُطیل/زغال - ذغال/زُکام - ذُکام/زِنون - ذِنون/سوغات - سوقات/شیلَنگ - شِلَنگ/شَلیته - شلیطه/عِرق ( تعصب، جانبداری ) - اَرِق ( بی خواب شدن، بیدار ماندن ) /عَلاف ( بر وزن فَعال - جمع علف هرز:وِلنگار! ) - اَلاف ( جمع الف! - دوستی و الفت نشان دادن - هزار دهنده - چهره، مشهور ) /اَنتر ( اَن: جمع شدگی و فشردگی چیزی مانند: انگور، انار، انبان، انباز، انبار و. . . پس انتر: جمع شدگی چیزهای تر یا میمون کوچک ) - عَنتر ( نوعی مگس: خرمگس ) /عَیال ( خانواده ) - اَیال ( بازگشتن ) /غَلتان - غَلطان/غَلتیدن - غَلطیدن/غَلتَک - غَلطَک/غُلغُل ( صدای جوشیدن آب و. . . - صدای پرندگان مانند بلبل - همهمه، فریاد ) - فَطیر - فَتیر/قُلقُل ( مرد چُست و چابُک - نام دهی از شهرستان ساری ) /قاتی، قاطی ( از واژه ترکی قاتماخ، قاتمَق یا گیاه مخدر قات ) /قاتی پاتی - قاطی پاطی/قار قار ( قار: صدای چیزی ) - غار غار ( غار: سوراخی در کوه ) /قار و قور - غار و غور/قَدّاره ( نوعی قمه و شمشیر هندی که به آن کتاره گویند ) - غَدّاره ( بی وفا، ترک کننده و جفاکار ) /قُدقُد - غُدغُد/قَدِغَن - غَدِقَن/قرتی - غرتی/قُرُق - قورُق - غُرُق/قِشقِرِق - غِشغِرِق/قِشلاق - قشلاغ/قورباغه - غورباقه/قوری - غوری/قوطی - قوتی/لات - لاط/لَق - لَغ/لوت ( دشت لوت - بیابانی در استان کرمان ) - لوط ( قومی در زمان پیامبری ابراهیم"ع" ) /لوطی ( جوانمرد، داش، باباشَمَل! ) - لوتی ( شکم پرست، شکمو - لُخت، عریان، برهنه ) /مَلات - ملاط/وزغ - وزق/ورقلمبیدن - ورغلمبیدن/یاتاقان - یاتاغان/یالقوز - یالغوز/یُغور - یُقور - یغر

بپرس