چنبیدن

لغت نامه دهخدا

چنبیدن. [ چُم ْ دَ ] ( مص ) بمعنی جست و خیز کردن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آراذیل چنبک ). بمعنی جست و خیز کردن. ( رشیدی ). جست و خیز کردن و جستن و جهیدن. ( ناظم الاطباء ) :
چنان گریزد دشمن که شیر رایت او
ز هیبت تو نچنبد مگر به شکل شکال.
ازرقی ( از انجمن آرا ).
حلقه حلقه بر او رقص کنان دست زنان
سوی اوچنبد هر یک که منم بنده تو.
مولوی ( از انجمن آرا ).
رجوع به چنبک شود. || گریختن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). گریختن و فرار کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- جستن خیز کردن. ۲ - گریختن .

پیشنهاد کاربران

بپرس