بسا که مست درین خانه بودم و شادان
چنانکه جاه من افزون بد از امیر و بیوک.
رودکی.
چنانکه مرغ هوا پرو بال برهنجدتو بر خلایق بر پر مردمی برهنج.
ابوشکور.
رسول خلیفه دررسید با عهد و لوا و نعوت و کرامات چنانکه هیچ پادشاهی را مانند آن ندادستند. ( تاریخ بیهقی ). من نسختی کردم چنانکه در دیگر نسختها و در این تاریخ بیاورده ام... ( تاریخ بیهقی ). سلطان گفت به امیرالمؤمنین بایدنامه ای نبشت بدینچه رفت ، چنانکه رسم است. ( تاریخ بیهقی ). بگریست به درد چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. ( تاریخ بیهقی ). مرا پیش خواند و سخت نزدیکم داشت ، چنانکه به همه روزگار چنان نزدیک نداشته بود. ( تاریخ بیهقی ).محمول نیی چنانکه اعراض
موضوع نیی چنانکه جوهر.
ناصرخسرو.
مردی را با اسبی نزدیک من فرستاد که چنانکه هستی برنشین و نزدیک من آی. ( سفرنامه ناصرخسرو ).چنانکه دست به دست آمده ست ملک به ما
به دستهای دگر همچنین بخواهد رفت.
سعدی.
سلطان صفت همی رود و صدهزار دل با او، چنانکه در پی سلطان رود سپاه.
سعدی.
رویی که روز روشن اگر برکشد نقاب پرتو دهد چنانکه شب تیره اختری.
سعدی.
|| بحدیکه. ( از ناظم الاطباء ). به اندازه ای که. چندانکه. تا آنجا که : حسنک قریب بهفت سال بر روی دار بماند، چنانکه پایهایش همه فروتراشید و خشک شد. ( تاریخ بیهقی ).... حصیری را مالشی فرماید، چنانکه ضرر آن بسوزیان و به تن وی رسد. ( تاریخ بیهقی ). قلعه ای دیدم سخت بلند... چنانکه بسیار رنج رسیدی تا کسی برتوانستی شد. ( تاریخ بیهقی ). || همینکه. بمحض اینکه : دیگر عادت ملوک عجم آن بوده است که هرکس... سخنی نیکو گفتی در معانی که ایشان را خوش آمدی گفتندی زه : یعنی احسنت ، چنانکه زه بر زبان ایشان رفتی از خزینه هزار درم بدان کس دادندی. ( نوروزنامه ). || مرادف «که » در بعضی اشعارآمده است. و بدین صورت پس از کلمه «اگر» بنحوی آورده شده است که کلمه «چنان » زاید بنظر میرسد : من اگر چنانکه نهی است نظر به دوست کردن
همه عمر توبه کردم که نگردم از مناهی.بیشتر بخوانید ...