چمچه واژه ای فارسی و ساخته شده از �چم� ( خمیدگی، قوس، انحناء، جریان کوچک آب ) و پسوند کوچک کننده �چه� و در اصل نامی است برای ابزار کوچک خمیده برای برداشتن مایعات .
در فارسی کهن : چم به معنی جریان آب یا پیچ و تاب رود یا شاخاب کوچک بوده است .
... [مشاهده متن کامل]
در گویش عامیانه نیز این واژه کاربرد دارد :
یارو چم و خم راهو بلده یعنی پیچ و خم مسیر رو خوب بلده ( زرنگه ) .
این واژه با واژه سانسکریت ( चम्मच چمچ ) و به معنای قاشق هم ریشه است .
چمچه واژه ای فارسی و ساخته شده از �چم� ( خمیدگی، قوس، انحناء، جریان کوچک آب ) و پسوند کوچک کننده �چه� و در اصل نامی است برای ابزار کوچک خمیده برای برداشتن مایعات .
در فارسی کهن : چم به معنی جریان آب یا پیچ و تاب رود یا شاخاب کوچک بوده است .
... [مشاهده متن کامل]
در گویش عامیانه نیز این واژه کاربرد دارد :
یارو چم و خم راهو بلده یعنی پیچ و خم مسیر رو خوب بلده ( یعنی زرنگه ) .
این واژه با واژه سانسکریت ( चम्मच چمچ ) و به معنای قاشق هم ریشه است .
در گویش عامیانه نیز از این واژه در چم و خم موضوع
منبع . عکس کتاب دیوان لغات الترک
دیوان الغات تورک صفحه ۳۴۹ درباره واژه ی چمچه حرفی زده نشده
منبع. عکس دیوان عنصری بلخی – تصحیح محمد دبیرسیاقی
در کتاب گفت نشد که واژه ی چمچه ترکی هست دو صفحه همین طور قرار می دهم.
چمچه واژه ای تورکی است که به چم کفگیر بزرگ است دیوان الغات تورک ص349 س 12 ج1 تصحیح استاد دبیر سیاقی
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی چمچه از ریشه ی دو واژه ی چم و چه فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
چُمچَه واژه ترکی است که در همه مناطق ترک نشین به معنی قاشق بزرگ. و مثل ترکی که میگوید:
قاشیقینان ییغدیم، چمچه ی نن داغیتدیم
یعنی با قاشق جمع کردم و با چمچه بر باد دادم. حر وراینی
در زبان کوردی اورامانی به قاشق چمچه میگویند.
در نائین و روستاهای اطراف به قاشق چِمچَه می گویند.
( چمچه ) واژه ای ایرانی - آریایی است که از دو تکواژ ( چم ) و پسوندِ ( چه ) می باشد که در زبانِ پارسی واژگانِ دیگری همچون ( چمان، چمانه ) به چمِ ( پیاله، پیمانه، زرفِ شراب ) بوده است. همچنین در زبانِ سانسکریت نیز واژه یِ ( چَمَسَ ) را به چمِ ( چمچه، ملاقه، کاسه و بشکاپ توگود ) داریم. چمچه به ملاقه هایی با سرِ کاسه ای و توگود اشاره دارد.
... [مشاهده متن کامل]
چنانکه در رویه یِ 25 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یِ دوم - آمده است:
چمچه واژه ای پارسی است که از تکواژِ ( چم ) و پسوندِ ( چه ) می باشد.
1 - تکواژِ ( چم ) را در واژگانی همچون ( چمان، چمانه ) داریم که به چمِ ( پیاله، پیمانه ، زرفِ شراب ) بوده است.
2 - پسوندِ ( چه ) که در واژگانی همچون باغچه، کوچه، بچه، مغولچه، خوکچه و. . . بکار می رود.
"چوچمه" ( چمچه ) کلمه ترکی می باشد هم پسوند "چه" ترکی هستو هم کلمه "چوم" از ریشه 'چوماق' ترکی هست و کلمه دیگر از این ریشه "چوموش" به معنی کفگیر میباشد
قاشق - ملاغه - کفگیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)