چمبه

گویش مازنی

/chembe/ پارچه ی کهنه ای که بعد از پر کردن تفنگ سر پر در لوله و روی ماده ی منفجره گذارند سینه ی تفنگ - زور فشار & چاق – فربه – خیلی چاق

واژه نامه بختیاریکا

( چُمبَه ) پرت؛ دورافتاده؛ دنج؛ گوشه نشین

دانشنامه عمومی

چمبه (اهواز). چمبه روستایی در ایران است که در دهستان غیزانیه واقع شده است. [ ۱] چمبه ۷۱ نفر جمعیت دارد.
عکس چمبه (اهواز)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

در گویش تات به معنای پرسش� چه چیزی می شود� یا �چه اتفاقی می افتد� کاربرد دارد
در هزارگی معمولا به چیزی که دریک دست یا یک مشت جاشود میگن جمبه یا یک چَمبه و همچنین به باد کردن معده هم میگوید چَمبه
در لهجه نیشابوری چمبه زدن یا چمبه خوردن به معنی کتک خوردن حسابی از فردی
چُمبَه/ ch�mbă : مرادف چوب. ( غالباً جهت کوبانیدن خوشه به کار رود. )
زبانزد:
. . . و هم چنان که پشته ی خوشه ی گندم را چُمبَه کوب کنند، . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
در گویش مشهد چمبه زدن به معنی هم زدن شله مشهدی است
چاق و فربه ، سادلوح و تنبل

بپرس