چمباتمه نشستن. [ چ ُ م َ / م ِ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) سر پا نشستن. چمبک زدن. چندک زدن. به چک نشستن. پس زانو نشستن. چمباتمه زدن. و رجوع به چمباتمه شود.
squat (فعل)چندک زدن، قوز کردن، چمباتمه زدن، چمباتمه نشستن، چنباتمه زدنswat (فعل)چمباتمه نشستن، با مگس کش زدن، ضربت سخت خوردن یازدن