لغت نامه دهخدا
چلی. [ چ ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 11 هزارگزی جنوب باختری لنده و 72 هزارگزی شمال راه شوسه بهبهان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه. محصولش غلات ، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت وحشم داری ، صنایع دستی زنان بافتن قالی ، قالیچه ، گلیم و جوال و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفه طیبی میباشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
فرهنگ فارسی
دهی از دهستان طبیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان
فرهنگ معین
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
نوعی پرنده ی دریایی کوچک به اندازه ی پرستو.
برگرفته از کتاب پیرمرد و دریا ترجمه ی نجف دریابندری.
چلی به گویش بلوچی چلی مرد می شود قدکوتاه
امان الله دشتی نژاد هستم یکی از هنرمندان سازدهل زابلی هابه هنرمندان سازدهل چلی می گویند چون فرهنگشون ضعیف است هنرمندان سازدهل بلوچ هستند به سازدهل مطرب می گویند
چلی در سیستان به نوازندگان محلی اطلاق میشه که ادوات موسیقی سنتی سیستان مثل دُهل و سُرنا و قیچک و ساز و چنگ مینوازند. ریشه این مردم از کولیان نوازنده دورگرد هست
به معنای کثیف و پر چرک است
چل به معنای چرک است
چل به معنای چرک است