چلانک

لغت نامه دهخدا

چلانک. [ چ ُ / چ َ ن َ ] ( اِ ) بازیی است که کوزه گردانک خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بازیی است که آن را کوزه گردان نیز گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). یک نوع بازی مر کودکان را که کوزه گردانک نیز میگویند. ( ناظم الاطباء ). || جانوری باشد که عرب جُعَل گویند. ( برهان ). جانوری است که آن را سرگین گردانک هم نامند و به تازی جعل گویند. ( جهانگیری ) ( از رشیدی ). جعل را نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). جعل و سرگین گردانک. ( ناظم الاطباء ). کرم سرگین که آن را «خبزدوک » و «دیلمک » و «سرگین غلطانک » و «سرگین گردانک » و «سرگین غلطان » و «سرگین گردان » و «کشتک » و «گوی گردانک » و «گوی گردان » نیز گویند و به تازیش جُعَل نامند وهندیان کیروره خوانند. ( از شرفنامه منیری ). چلاک.

پیشنهاد کاربران