چلاندن
مترادف چلاندن: فشردن، فشاردادن، عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانیدن، لهیدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- غوره چلاندن ( چلانیدن ) ؛ در تداول عامه تهرانیان ؛ کنایه از گریه کردن و اشک ریختن.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( چلانید چلاند خواهد چلانید بچلان چلاننده جلانیده ) فشار دادن منضغط کردن عصاره گرفتن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
خرد شدن، شکست دادن، له شدن، پیروز شدن بر، فشردن، چلاندن، با صدا شکستن، فشار اوردن
واداشتن، پیچاندن، چلاندن، گرداندن، زور اوردن، بزور قاپیدن و غصب کردن
ازدحام کردن، فشردن، چلاندن، فشار اوردن، فشار دادن، اتو زدن، پرس کردن، فشار وارد اوردن بر، وارد اوردن
له کردن، چپاندن، فشردن، چلاندن، فشار دادن، دوشیدن، اب میوه گرفتن، بزور جا دادن، زور اوردن
منحرف کردن، پیچاندن، فشردن، چلاندن، به زور گرفتن، انتزاع کردن
فارسی به عربی
( چلا ندن (پارچه ) ) الو
پیشنهاد کاربران
چَلاندن ( درگویش گوغر با کسر چ ) :محکم فشردن چیزی طوری که آبش فرو ریزد. درگویش گوغری معادل چِقاردن. مجازا سخت گرفتن به کسی یا درتنگنا گذاشتن کسی.
نمونه: چرا می رانیدش از خانمان شیرو را؟ چرا می چلانیدش. ( کلیدر ج۷ص۲۱۱۰ )
... [مشاهده متن کامل]
محمدجعفر نقوی
٠٢چقاردن ؛ با کسره چ ، در گویش شهربابکی به معنی چلوندن ، فشردن چیزی که از ان آب خارج شود
نمونه: چرا می رانیدش از خانمان شیرو را؟ چرا می چلانیدش. ( کلیدر ج۷ص۲۱۱۰ )
... [مشاهده متن کامل]
محمدجعفر نقوی
٠٢چقاردن ؛ با کسره چ ، در گویش شهربابکی به معنی چلوندن ، فشردن چیزی که از ان آب خارج شود
در لری بختیاری
چلاندن / فشردن: مُژْگِنیدِن
چلاندن / فشردن: مُژْگِنیدِن
چلاندن: [در تداول عامه ]فشردن، فشار دادن چیزی، فشردن یک چیز آبدار چنان که آب آن بریزد.
( ( شیرین لیمو ترش چلاند روی کاهو و خیار و گوجه فرنگی . " پس حواست به مو هاش هم بود. ؟" ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص24 . ) )
( ( شیرین لیمو ترش چلاند روی کاهو و خیار و گوجه فرنگی . " پس حواست به مو هاش هم بود. ؟" ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص24 . ) )
فشردن