چقیدن. [ چ َ دَ ] ( مص ) نیزه نصب نمودن و میخ فروکردن. || حمله کردن و بیگدیگر زدن. || خصومت کردن. ( ناظم الاطباء ). چخیدن. چغیدن. || همهمه شدن. ( ناظم الاطباء ). || درمانده شدن. ( ناظم الاطباء ). || چخیدن. چغیدن. دم زدن. و رجوع به چخیدن شود.
ثابت کردن ، نصب کردنچَقیدن/چَغیدن: فرو رفتن و گیر کردنمثال:چرخ ماشین در گِل چَقید = یعنی چرخ ماشین در گِل فرو رفت و گیر کرد.+ عکس و لینک