چفته

/Cefte/

معنی انگلیسی:
exchange, loop, mud, slander, trellis, libel, swap, vine - prop

لغت نامه دهخدا

چفته. [ چ َ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) سر گوسفند را گویند. ( برهان ). سر گوسفند. ( جهانگیری ). سر گوسپند. ( رشیدی ) ( ناظم الاطباء ). چفده. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) خمیده و دوتا و کژ بود. ( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 486 ). خیده و خمیده ( از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 512 ). بمعنی خم و خمیده باشد. ( برهان ). بمعنی خمیدگی آمده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خمیده بود. ( جهانگیری ). خمیده و کج. ( غیاث ). خمیده و کژ شده و دوتاگشته. ( شرفنامه منیری ). خمیده و خم شده. ( ناظم الاطباء ). چفده. ( ناظم الاطباء ). جفته. دوتا. کوز. کوژ. دولا. منحنی. بخم. چنبری. کمانی. چنبروار :
شدم پیربدینسان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پرانجوخ و تو چون چفته کمانی.
رودکی.
که من چفته شدم جانا و چون چوگان فروخفتم
گرم بدرود خواهی کرد بهتر رو که من رفتم.
دقیقی.
ز عشق خویش مگر زلف او بر آن رخسار
شکسته شد که چنین چفته گشت چنبروار.
عنصری.
سیب و بهی را درخت و بارش بنگر
چفته و پرزرهمچو چتر فریدون.
ناصرخسرو.
قدم چون تیر بود چفته کمان کرد
تیر مرا تیر و دی به رنج و تحامل.
ناصرخسرو.
امروز همی ضعیف بینی
این قامت چفته نزارم.
ناصرخسرو.
تا بود گردان به گرد خاک آسایش پذیر
چنبر گردون بی آسایش نیلوفری ،
همچو عنبر باد چفته همچو نیلوفر کبود
قد و خد حاسدت از رنج و از بداختری.
سوزنی.
عاشق زارنی و پیکر او
زرد و چفته بسان عاشق زار.
وطواط.
ای بسا شب که تو در خلوت و من تا بسحر
از قد چفته خود حلقه در ساخته ام.
اثیرالدین اخسیکتی.
قد اعدا ز عنا چفته همی دار چو لام
دل حساد همی رخنه بغم دار چو سین.
انوری ( دیوان ج 1 ص 392 ).
ز سوزندگی راه بختش گرفت
بدان آهن چفته سختش گرفت.
نظامی.
تنم از باد گنه چفته تر از قامت نون
دلم از وسعت غم تنگتر از حلقه میم.
شوریده ( از فرهنگ ضیاء ).
و رجوع به جفته و چفته بالا و چفته پشت و چفته پیکر و چفته شدن وچفته کردن و چفته کمان و چفده شود. || ( اِ ) بهتان و تهمت. ( برهان ). تهمت. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). بهتان و تهمت و گمان بد. ( ناظم الاطباء ). تهمت. ( فرهنگ نظام ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خم، خمیده، خم شده، کج، طاق وسقف خمیده
( اسم ) خوابگاه گوسفند آغل .
لهجه و تلفظی از (( چوکده ) ) در تداول بعضی از مردم گیلان و آن آلتی است که چوپانان یا شکارچیان گیلانی وقتیکه برف زیاد بر زمین نشسته است بپای خود میبندند تا در برف فرو نروند .

فرهنگ معین

(چَ تِ یا تَ ) (ص مف . ) خمیده ، خم شده .
( ~. ) (اِ. ) دروغ ، بهتان .

فرهنگ عمید

۱. خم، خمیده، خم شده، کج: بدین مانَد این قامت چفته ام / که گویی به گل در فرورفته ام (سعدی۱: ۱۸۳ حاشیه ).
۲. (اسم ) طاق و سقف خمیده.
۳. (اسم ) [قدیمی] دروغ، بهتان، گمان بد: من بر سخا و تربیتت کیسه دوخته / حساد می نهند به تضریب چفته ام (کمال الدین اسماعیل: لغت نامه: چفته ).

فرهنگستان زبان و ادب

{arch , arc} [معماری و شهرسازی] قوسی که ساخته شده باشد

گویش مازنی

/chafte/ حالت چسبندگی و خمیر شدن نان و پلو & چیز بسیار خیس که آب از آن می چکد - به تحقیر به آدم شل و ول گویند ۳نوعی چوب که مصرف صنعتی دارد & نر و مادگی لباس & قیمی که در کنار بوته ی خیار یا لوبیا فرو کنند تا گیاه برای رشد به آن پیچیده و بالا رود

مترادف ها

espalier (اسم)
چفته، چوب بندی جهت تربیت نهال میوه

trellis (اسم)
چفت، چفته، شبکه، داربست، داربست بستن

پیشنهاد کاربران

چوبی که بازیکنان بیس بال به دست می گیرند �چُفته� نامیده می شود
چِفته: خم و خمیده
آن که قدش چفته چو شمشیر شد
تا قد من راست تر از تیر شد
ایرج میرزا
در منطقه ی اصفهان نوعی بازی گروهی بود به نام �پِل و چِفته� که اکنون نیز کمابیش در روستاها بین بچه ها رواج دارد. اساس و ابزار این بازی دو قطعه است: چوب بلند ( چِفته ) و کوتاه ( پِل ) که به فرمایش آقای محمود
...
[مشاهده متن کامل]
ابراهیمی میمند در یکی از تعاریف واژه ی پِل، یک وجب است. دو گروه بازی ابتدا پل را روی دو قطعه سنگ یا آجر می گذارند که زیر آن خالی باشد، سپس نفر اول یک گروه با چفته آن را از روی آجر به هوا پرتاب کرده سپس باضربه ی چفته به پل که در هوا معلق استآن را به سویی دیگر پرتاب می کند. گروه دوم باید به نحوی جاگیری کرده باشند که بتوانند پل را روی هوا بگیرند و به مبداآن پرتاب کنند. به این ترتیب یک نفر از گروه دو برنده و نفر اول گروه یک بازنده خواهد بود و اگر نفری از گروه دوم نتوانست پل را بگیرد نفر گروه اول برنده است.

سلام و عرض ادب
چفته:
رقمی انگور هست مشهور به انگور چفته
چفت و چفته خمیده و کج
همیشه تا چو زنخدان و زلف دوست بود
ز روی گردی گوی و ز چفتگی چوگان
هزار مهر مه و مهرگان و جشن وبهار
به خرمی بگذار و تو جاودانه بمان
فرخی سیستانی
چفته čəftə: [اصطلاح صنایع دستی] فلزی شکل گرفته در طرح های مختلف برای انداختن در رزک. روی درِ صندوق نصب می شد و قفل می خورد.
چَفت در زبان کردی به معنای کج هست

بپرس