شدم پیربدینسان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پرانجوخ و تو چون چفته کمانی.
رودکی.
که من چفته شدم جانا و چون چوگان فروخفتم گرم بدرود خواهی کرد بهتر رو که من رفتم.
دقیقی.
ز عشق خویش مگر زلف او بر آن رخسارشکسته شد که چنین چفته گشت چنبروار.
عنصری.
سیب و بهی را درخت و بارش بنگرچفته و پرزرهمچو چتر فریدون.
ناصرخسرو.
قدم چون تیر بود چفته کمان کردتیر مرا تیر و دی به رنج و تحامل.
ناصرخسرو.
امروز همی ضعیف بینی این قامت چفته نزارم.
ناصرخسرو.
تا بود گردان به گرد خاک آسایش پذیرچنبر گردون بی آسایش نیلوفری ،
همچو عنبر باد چفته همچو نیلوفر کبود
قد و خد حاسدت از رنج و از بداختری.
سوزنی.
عاشق زارنی و پیکر اوزرد و چفته بسان عاشق زار.
وطواط.
ای بسا شب که تو در خلوت و من تا بسحراز قد چفته خود حلقه در ساخته ام.
اثیرالدین اخسیکتی.
قد اعدا ز عنا چفته همی دار چو لام دل حساد همی رخنه بغم دار چو سین.
انوری ( دیوان ج 1 ص 392 ).
ز سوزندگی راه بختش گرفت بدان آهن چفته سختش گرفت.
نظامی.
تنم از باد گنه چفته تر از قامت نون دلم از وسعت غم تنگتر از حلقه میم.
شوریده ( از فرهنگ ضیاء ).
و رجوع به جفته و چفته بالا و چفته پشت و چفته پیکر و چفته شدن وچفته کردن و چفته کمان و چفده شود. || ( اِ ) بهتان و تهمت. ( برهان ). تهمت. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). بهتان و تهمت و گمان بد. ( ناظم الاطباء ). تهمت. ( فرهنگ نظام ) : بیشتر بخوانید ...