چغیدن

لغت نامه دهخدا

چغیدن. [ چ َ دَ ] ( مص ) به معنی سعی کردن و کوشش نمودن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). کوشیدن و سعی کردن. ( ناظم الاطباء ). || دم زدن. ( برهان ) ( آنندراج ). دم زدن و نفس کشیدن. ( ناظم الاطباء ). || چخیدن. ستیزه کردن و بر روی کسی جستن :
خدایا راست گویم فتنه از توست
ولی از ترس نتوانم چغیدن.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( چخید چخد خواهد چخید بچخ چخنده چخیده ) ۱- کوشیدن سعی کردن .۲- ستیزه کردن . ۳- دم زدن .
بمعنی سعی کردن و کوشش نمودن باشد کوشیدن وسعی کردن .

فرهنگ معین

(چَ دَ ) (مص ل . ) نک چخیدن .

فرهنگ عمید

=چخیدن

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

چغیدنچغیدنچغیدنچغیدن
بحث کردن ، جدل کردن

بپرس