بیا مطرب آن چغنه کز یک فغان
کشد زاهدان را به دیر مغان.
خسرو ( از انجمن آرا ).
|| نوائی از موسیقی. ( ناظم الاطباء ). چغنه. [ چ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. ( برهان ). گنجشگ باشد. ( جهانگیری ). گنجشک و عصفور. ( ناظم الاطباء ). چُغُک و چُغو و چُغوک :
شوم چون بوم و گرسنه چون زاغ
خُرد چون چغنه سست چون کوتر.
پوربها ( از جهانگیری ).
رجوع به چُغُک و چُغو و چُغوک شود. || ابابیل. ( ناظم الاطباء ).