هر چند که درویش پسر فغ زاید
در چشم توانگران همه چغز آید.
ابوالفتح بستی ( از فرهنگ اسدی ).
ای دهن باز کرده ابله وارسخنان گفته همچو وغوغ چغز.
نجیبی ( از فرهنگ اسدی ).
بداندیش ورا خواهم که لکلک میزبان باشدکه مار و چغز باشد خور چو باشد میزبان لکلک.
دهقانعلی شطرنجی.
اندرپلیدزادگی و پاک زادگی تو چغز حوض کوثر و من شیم کوثرم.
سوزنی.
می خورد شه بر لب جو تا سحردر سماع از بانگ چغزان بی خبر.
مولوی.
از قضا موشی و چغزی باوفابرلب جو گشته بودند آشنا.
مولوی.
این سخن پایان ندارد گفت موش چغز را روزی که ای فخر وحوش.
مولوی.
و رجوع به غوک و قورباغه و چغزپاره و چفزواره شود. || صدا و آواز وزق. ( برهان ). آواز غوک. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چغزیدن شود. || بمعنی ناله و زاری هم آمده است. ( برهان ). بمعنی ناله آمده. ( جهانگیری ). ناله و زاری. ( ناظم الاطباء ). || ترس و بیم را نیز گویند. ( برهان ). ترس و بیم. ( ناظم الاطباء ). چغر. و رجوع به چغر شود. || جراحتی که دهانش بسته شود لیکن در روی آن چرک جمع شده باشد. ( برهان ). جراحتی که دهنش بهم آمده باشد و چرک در میان آن جمع شده باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( غیاث ). جراحتی که دهانش بسته شود و در درون آن چرک باشد. ( ناظم الاطباء ). زخمی که دهنش بسته است و در درون آن چرک جمع شده. ( فرهنگ نظام ). ریشی سرباز نکرده و ریم در وی جمع آمده. زخم سربسته و چرکین : بیشتر بخوانید ...