چغر

/Caqar/

معنی انگلیسی:
leathery, tough, callus

لغت نامه دهخدا

چغر. [ چ ُ ] ( اِ ) وزق و غوک را گویند. ( برهان ) . وزغ و غوک. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چغز شود.

چغر. [ چ َ ] ( اِ ) التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی. ( برهان ). التفات نمودن. ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). التفات و پرسش احوال. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی ترس و بیم و ترسیدن. ( برهان ). ترسیدن. ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). ترس. ( رشیدی ). ترس و بیم. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چغریدن وچغریده شود. || پس سر نگریستن هم گفته اند. ( برهان ). نگریستن پس سر و برگشت. ( ناظم الاطباء ).

چغر. [ چ َ غ َ ] ( اِ ) شغر و سختی و ستبری که در پوست دست و پاها از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. ( ناظم الاطباء ). سفتی و سختی پوست تن. و رجوع به چغر شدن شود. || ( ص ) گوشت سخت رگ دار. ( از فرهنگ نظام ). چِغِر. ( در تداول تهرانیان ). چِغِل ( در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). چیزی سخت و دیر جویده شونده که از شأن او نرمی باشد. هر چیز که سخت جاویده شود چون گوشت بعضی حیوانات یا کاهوی کم آب و امثال اینها. گوشت سفت وسخت و ناپخته یا پاره ای از گوشت که قابل جویدن نباشد. و رجوع به چغر شدن شود. || اسپی که یک چشم او سیاه باشد و یک سفید. ( آنندراج ). || ( اِ ) گیاهی است خوردنی. ( فرهنگ نظام ) :
حقا که مثل او نتواند عقود بست
آن ترکمان که خورده بود ناشتا چغر.
بسحاق اطعمه ( ازفرهنگ نظام ).

چغر. [ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است اربابی از قرای استرآباد که از رود آب مشروب میشود و یکصد وسی تن جمعیت دارد. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 250 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) سختی و ستبریی که در پوست دست و پا بر اثر کار و راه رفتن بسیار پدید آید.
مولف مر آت البلدان نویسد : (( قریه ایست اربابی از قرای استر آباد که از زود آب مشروب میشود ٠

فرهنگ معین

(چَ غَ یا چِ غِ ) (اِ. ) ۱ - پینه ای که در کف دست و پا در اثر کار و راه رفتن زیاد پدید آید. ۲ - هر چیز سخت و محکم . ۳ - گیاهی است بوته ای و سفیدرنگ .

فرهنگ عمید

۱. پوست پینه بسته.
۲. ‹چَغَل، شَغَر› ویژگی هر چیز سفت و سخت، مانند گوشت نپخته که زیر دندان جویده نشود.
۳. (اسم ) (زیست شناسی ) گیاهی سفید و بوته مانند شبیه جارو.
* چغر شدن: (مصدر لازم ) سفت و سخت شدن.
* چغر گشتن: = * چغر شدن: چون چغر گشت بناگوشِ چو سیسنبر تو / چند نازی پسِ این پیرزن زشت چغاز (ناصرخسرو: ۱۱۱ ).

گویش مازنی

/chagher/ کثیف و ناشور - تره کوهی ۳لاغر و چابک ۴خشک و زبر & زمین گلی و چسبناک - روستایی در شرق کردکوی & ناهموار – دارای پستی و بلندی و چین و چروک - سفت و سخت

واژه نامه بختیاریکا

سِقِر
دِرِکا

پیشنهاد کاربران

ِچَغَر :سفت و سخت وستبر ، زبر و خشکیده، پینه بسته.
نمونه: آن را میان لب های چغرش جای داد وگیراند. . . .
ماه ها را به امید نان درو چهره چغر کرده بودند. ( کلیدر، ج۶، ص۱۷۵۹ )
محمدجعفر نقوی
چِغَر غلط تلفظی دارد. و درست آن چغل است
چغر/سور/سغر بچم سخت باشد سور پای ان کار است سخت پای ان کار است -
چون چغر گشت بناگوشِ چو سیسنبر تو
چند نازی پسِ این پیرزن زشت چغاز
( ناصرخسرو ) .
چغر/ chegher : سخت
مانند: پوست خشکیده و چغر زمین را - . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
چَغَر/ čagar : درشت و ناملایم و ناهموار و کلفت. گودال
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )

...
[مشاهده متن کامل]

تالیف:محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
چغر/ čeger, čagar : ویژگی پوست بدن و دست و پا که بر اثر کار کردن و راه رفتن بسیار ضخیم و سفت شده باشد؛ پینه بسته؛ کبره.
ویژگی گوشت، چرم، یا هر چیز سخت که به آسانی پاره و کشیده یا له نشود.
فرهنگ بزرگ سخن
حسن انوری
انتشارات: سخن

چغر/ chegher : سخت
مانند: در چهره اش که حال زبان چشم هایش هم شده بود، لجاجتی چغر آشکار بود.
کلیدر
محمود دولت آبادی
چِغریدن.
چغراندن کسی.

بپرس