چشیدن


مترادف چشیدن: خوردن، مزه کردن، مزیدن، ذوق، چشش، آزمودن، تجربه کردن، احساس کردن، درک کردن، دریافتن، لمس کردن

معنی انگلیسی:
to taste, to experience

لغت نامه دهخدا

چشیدن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص ) اندک چیزی خوردن برای استعلام لذت و مزه آن. ( آنندراج ). مزه کردن و احساس مزه و طعم نمودن. ( ناظم الاطباء ). از چیزی اندک خوردن. ( فرهنگ نظام ). امتحان کردن طعم و مزه مأکولات و مشروبات. چاشنی کردن و چاشنی گرفتن. آگاهی از طعم چیزی یافتن بوسیله زبان. اندک مایه از طعام یا شرابی خوردن برای پی بردن به مزه آن. تَطَعﱡم. تَذَوﱡق ْ. تَلَمﱡطْ. تَغَذﱡم ْ. عَسَل. تَلَمﱡک. لَوس. ( منتهی الارب ). ذوق. ذواق. مذاق. مذاقه. مذاقت :
ازین پس غم او بباید کشید
بسی شور و تلخی بباید چشید.
فردوسی.
ای آنکه نخوردستی می گر بچشی زآن
سوگند خوری گویی شهدو رطب این است.
منوچهری.
خار مدرو تا نگردد دست و انگشتان فکار
کز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید.
ناصرخسرو.
چشیدی بسی چرب و شیرین و شور
چه حیله کنون پرنشد چون جوال.
ناصرخسرو.
ای ساقی الغیاث که بس ناشتالبیم
زان می بده که دی بصبوحی چشیده ایم.
خاقانی.
صد تنگ شکر چشیده هردم
پس کرده سؤال از چشیدن.
عطار.
گفتم ای بوستان روحانی
دیدن میوه چون چشیدن نیست
گفت سعدی خیال خام مبر
سیب سیمین برای چیدن نیست.
سعدی ( از ضیاء ).
مست می عشق را عیب مکن سعدیا
مست بیفتی تو نیز گر هم از می چشی.
سعدی.
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید.
حافظ.
- امثال :
اول بچش بعد بگو بی نمک است . ( مجموعه امثال چ هندوستان ).
|| بمعنی مطلق خوردن. ( آنندراج ). خوردن طعام یا نوشیدن شراب. نوش جان کردن :
ز گیتی یکی دخمه شان بود بهر
چشیدند بر جای تریاک زهر.
فردوسی.
که چندین بلاها بباید کشید
ز گیتی همه زهر باید چشید.
فردوسی.
چو شاهین بازماند از پریدن
زگنجشکش لگد باید چشیدن.
( ؟ ).
|| احساس کردن. ( ناظم الاطباء ). دریافتن و درک نمودن چیزی یا امری :
که این درد هر کس بباید چشید
شکیبائی و نام باید گزید.
فردوسی.
چشیدم بسی تلخی روزگار
نبد رنج مهرک مرا در شمار.
فردوسی.
ز گیتی گر آباد گردی به گنج
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مزه کردن، خوردن مقداری ازچیزی، امربه چشیدن
( مصدر ) ( چشید چشد خواهد چشید بچش چشنده چشیده . متعدی در متعدی : چشاندن چشانیدن ) ۱ - کمی از چیز خوردنی را در دهان گذاشتن و مزه کردن خوردن مقداری اندک از چیزی برای درک مز. آن . ۲ - احساس کردن دریافتن . ۳ - لذت گرفتن . ۴ - امتحان کردن آزمایش کردن .

فرهنگ معین

(چَ یا چِ دَ ) (مص م . ) ۱ - مزه کردن . ۲ - احساس کردن .

فرهنگ عمید

خوردن مقدار کمی از چیزی برای پی بردن به مزۀ آن، اندکی از یک چیز خوردنی در دهان گذاشتن، مزه کردن.

واژه نامه بختیاریکا

سَر زُو زِیدِن؛ طُم گِریدِن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] چشیدن مزه کردن چیزی را گویند.
چشیدن ، مزه کردن چیزی با حسّ چشایی است.
کاربرد چشیدن در فقه
از آن به مناسبت در باب صوم و تجارت سخن رفته است.
چشیدن در حال روزه
چشیدن غذا جهت تشخیص مزۀ آن برای روزه دار جایز است و اگر به طور اتفاقی و بدون قصد، به حلق فرو رود روزه باطل نمی شود؛ اما اگر با علم به اینکه با چشیدن، غذا- به طور قهری یا از روی فراموشی- به حلق فرو می رود، آن را بچشد، افطار عمدی محسوب می شود و قضا و کفاره دارد. برخی گفته اند در فرض نخست (فرو رفتن به حلق به طور اتفاقی و بدون قصد) نیز اگر چشیدن بدون غرضی صحیح باشد قضا لازم است.
تجارت و چشیدن
...

جدول کلمات

مز

مترادف ها

gustation (اسم)
چشیدن، چشیدگی

taste (فعل)
چشیدن، خوش مزه کردن، لب زدن، مزه کردن، مزه دادن

assay (فعل)
ازمایش کردن، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن

sip (فعل)
چشیدن، مزمزه کردن، خرده خرده نوشیدن، خرد خرد اشامیدن

gust (فعل)
چشیدن

فارسی به عربی

تجربة , رشفة , مذاق , هبة

پیشنهاد کاربران

درک کردن دریافت کردن
چشیدن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چشیدن" می نویسد : ( ( چشیدن در پهلوی در ریخت جخشیتن čaxšitan بکار می رفته است. در این زبان چاشتن čāštan و چاشیتنčāšitan ، در معنی آموختن به کار یرده می شده است . ستاک در هر دو مصدر یکی است و چاش ریختی کوتاه شده از چَخْش می تواند بود . واژه ی تازی " ذوق " نیز هم در معنی چشیدن به کار می رود هم در معنی آموزش نهانی و بی میانجی و به " دل " . همانندی معنایی در آن دو مصدر پهلوی با " ذوق " که در ادب نهانگرایانه و صوفیانه ی پارسی به گستردگی به کار برده شده است ، نکته ای است باریک و شایسته ی درنگ و بررسی ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( مرا با شما هم به فرجام کار
بباید چشیدن بد روزگار ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 352. )

Taste

بپرس