چشمهایش بسرش رفته است ؛ نهایت متکبر ومعجب شده است. ( امثال و حکم ) .
- حیزچشم .
- خوابیده چشم :
هم آن کژّبینی و خوابیده چشم
دل آگنده دارد تو گویی بخشم.
فردوسی.
- حیزچشم .
- خوابیده چشم :
هم آن کژّبینی و خوابیده چشم
دل آگنده دارد تو گویی بخشم.
فردوسی.