چشمه ٔ سوزن

لغت نامه دهخدا

چشمه سوزن. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) چشم سوزن را گویند. ( انجمن آرا ). کنایه از سوراخ سوزن است. ( آنندراج ). سَم ُ الخِیاط :
این جهان با دل تو تنگ تر است
از دل مور و چشمه سوزن.
فرخی.
تا پیل چو یک فریشم پیله
اندر نشود بچشمه سوزن
شاها توبزیر فر یزدان مان
بدخواه تو زیر دست آهرمن.
عسجدی.
چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن
در دل تنگم محیط بحرچون گنجیده است.
صائب ( از آنندراج ).
و رجوع به چشم سوزن شود. || کنایه از نهایت تنگی. ( برهان ). بمعنی تنگی نیز آمده. ( انجمن آرا ): سوراخی به تنگی چشمه سوزن. || تنگ چشمی باشد. ( برهان ). کنایه از تنگ چشمی و تنگ نظری. و رجوع به چشم سوزن شود. || باصطلاح لوطیان کنایه از فرج است. ( از آنندراج ) :
مستور گلی که پرده اش دامن تست
لب تشنه بسان چشمه سوزن تست.
هر لحظه شکفتن و دگر غنچه شدن
رسمی است که مخصوص گل گلشن تست.
شفائی ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس