بپوشیده شد چشمه آفتاب
ز پیکانهای درخشان چو آب.
دقیقی.
چشمه آفتاب و زهره و ماه تیر و برجیس و کوکب بهرام.
خسروی.
یکی لشکر آراست افراسیاب که تاریک شد چشمه آفتاب.
فردوسی.
درخشی بزد چشمه آفتاب سر شاه گیتی برآمد ز خواب.
فردوسی.
همی جنگ را ساخت افراسیاب همی بود تا چشمه آفتاب
برآید رخ کوه رخشان کند
زمین چون نگین بدخشان کند.
فردوسی.
ربع ارتفاع سوی چشمه آفتاب کن تاپشت اسطرلاب سوی تو بود. ( التفهیم ).از کف زرفشان او خجلند
چشمه آفتاب و چشم سحاب.
سوزنی.
درخشیدن تیغ آیینه تاب درخشانتر از چشمه آفتاب.
نظامی.
گر ببندد بروز شب پره چشم چشمه آفتاب را چه گناه.
سعدی.
و رجوع به چشمه خور و چشمه خورشید و چشمه روشن شود.